راز ستارههای کوکب
تهران- ایرنا- کتاب «ستارگان کوکب» در درجه اول کتاب خود کوکب و سپس ستارگان او (سه فرزند شهیدش) است.
کوکب اسکندریه گل نرگس نیست، خورشید است و ستاره های اطراف آن می درخشند. او با راهنمایی همسرش شاطر محمد و دقت و حوصله خودش ستارگان را پرورش می دهد. نان حلال پدر و شیر خالص مادر در اینجا بسیار رایج است. گویا راز تربیت انسان همین دو اکسیر است نه چیزهای دیگر; نان پدر و شیر مادر.
از منظر روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و هر مدعی علمی دیگری که بخواهد برای تربیت انسان، مدیریت خانواده و ساختن جامعه ای سالم و مترقی تجویز کند، این دو اصل مورد توجه قرار نمی گیرد. در عوض، با جایگزین هایی جایگزین می شود که با این دو مطابقت ندارند. با این حساب اگر بخواهند عمر کوب را با خط کش خودشان بسنجند، نه تنها نمره قابل قبولی نمی دهند، بلکه شکل گیری این زندگی را از اساس اشتباه و نگران کننده می دانند.
چرا؟ نکته اول: چون دخب در 13 سالگی ازدواج می کند! و با کسی که 14 سال از او بزرگتر است. جامعه به اصطلاح مدرن و متمدن امروز به این رویداد چه می گویند؟ فرزند همسر
چوبی به نام دفاع از حقوق دختران می گیرد و بر این سنت می کوبد تا فرهنگ ازدواج های دیرهنگام یا سفید را جایگزین آن کند.
اگرچه این فاصله سنی و سنی قابل تعمیم و توصیه برای ازدواج نیست، اما چه اکسیری در این زندگی وجود دارد که بتواند این فاصله بزرگ را جبران کند؟
نکته دوم: کوکب بی سواد است. تا جایی که اصلا خواندن و نوشتن بلد نیست. پس طبیعتاً نه کتابی خوانده و نه پای هیچ استاد دانشگاهی ننشسته است. نام باشگاه جامعه مدرن برای شکست دادن این نقص چیست؟ جهل به گفته آنها علم در کتاب و دانشگاه است. دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس و دکترا مراحل علم هستند. هر که در یک پله بالاتر باشد داناتر است. از آنجایی که علم قرار است کانون توجه زندگی باشد، با این حساب باید معرفی کرد که نرگس و زندگی آن در تاریکی فرو رفته است! اما واقعیت چیست؟
این زوج خانواده ای را اداره کردند که پس از چند سال فرزندانی با این خصوصیات به دنیا آوردند: قاضی، استاد دانشگاه، معلم، مدیرکل، وزیر، رزمنده، جانباز و بالاتر از همه شهید. سه شهید!
حضرت امام راحل خانواده شهدا را چشم و نور امت معرفی کردند. یعنی خانواده ای که به فیض بزرگ تربیت مجاهد و شهید در راه خدا می رسد، چنان در نور فرو می رود که علاوه بر خود، جامعه اش را نیز نورانی می کند و الگوی ملت می شود.
نکته سوم: از منظر اقتصاد و فرهنگ زندگی اجتماعی مدرن، زندگی کبک قابل دفاع نیست. چون با مادرشوهرش زندگی می کند. دوم اینکه با حقوق ناچیز شوهرش که کارگر نانوایی است امرار معاش می کند. ثالثاً شوهر آقای تنگدست هر شش ماه یکبار می آید خانه. تلفنی نیست که حداقل در این شش ماه زنگ بزند و از همسر جوانش بپرسد. بدون سرگرمی، بدون سفر، بدون رستوران و حتی تلویزیون که سرگرم کننده و نشاط آور باشد. او ساعت ها، روزها، هفته ها و ماه ها را در غیاب شوهرش دور از خانه می گذراند. چگونه؟ با کار و قالی بافی و کشاورزی و دامداری.
استقلال مالی زن در مقابل شوهرش به چه منظور است؟ نه زن و مرد مکمل یکدیگرند. بنابراین، وظایف مختلفی برای هر یک از آنها تعیین می شود. استقلال برخلاف این اصل است.
بعد چی؟ با هدف کمک به شوهر مشارکت در رونق اقتصادی خانواده تازه تاسیس. همان کاری که حضرت خدیجه برای همسرش حضرت محمد (ص) کرد.
داهلیا سواد ندارد، اما اهل علم است. نه ثروتمند بلکه ثروتمند. او تا 13 سالگی تحت تأثیر نان حلال پدر و شیر خالص مادر بود و از 13 سالگی که وارد خانه شوهر می شود تحت تأثیر نان حلال شوهر قرار می گیرد. این دو نفر از ابتدای زندگی برنامه ریزی می کنند که راه هیچ لقمه حرامی را به خانه باز نکنند و به تربیت صحیح بچه ها اهمیت زیادی بدهند.
شاطر محمد معتقد است; اگر بچه با غذای حلال بزرگ شده باشد، حتی اگر اشتباه کند، از مسیر منحرف نمی شود. دوباره به مسیر برگشت.
خلاصه: از یک خانواده خوب چه انتظاری داریم؟ اولا زن و شوهر با هم به آرامش و خوشبختی برسند نه اینکه به هم ظلم کنند بلکه به هم محبت کنند.
دوم تربیت فرزندان صالح. به طوری که والدین از فرزندان خود و فرزندان از والدین خود راضی باشند.
ثالثاً منفعت این خانواده به جامعه می رسد. این زوج 9 فرزند بزرگ کرده اند. 6 پسر و سه دختر. هر کدام از دختران برای ادامه راه آهنی که حاجیه خانم کوکب اسکندری ساخت، کوکبی شدند. و سه تن از پسران از شاطر محمد پیشی گرفتند و با ربهام یرزاخون شدند، سه نفر دیگر مانند او که تا آخر عمر جنگجو ماندند در مسئولیت های مختلف لشکر جنگجو مانده اند.
در پایان با ذکر خاطره ای ناب از شاطر محمد (خدرحم مظفر؛ پدر شهیدان حسن، علی و رضا مظفر) کام شما را شیرین می کنم.
او یک روحانی بی لباس بود. علاوه بر شاطری به اقامه نماز جماعت و خواندن احکام و اقامه نماز می پرداخت. یک بار در سفر به روستای خود در ملایر به سؤال فقهی یکی از اهالی روستا پاسخ داد. وقتی برمی گردد پاکدشت (مامازند) متوجه می شود که جواب اشتباهی داده است. در آن زمان امکان تماس تلفنی با آن شخص وجود نداشت. شاطر محمد خیلی زود بلیط اتوبوس می گیرد و دوباره این جاده 400 کیلومتری را طی می کند. فقط اشتباهش را نسبت به آن شخص اصلاح کند و مدیون نباشد.
برای آشنایی بیشتر با زندگی زینب گوهان کب اسکندری کتاب ستارگان کب نوشته معلم شیرین و جذاب راضیه تجار را مطالعه کنید.
منبع : خبرگزاری ایرنا