آیا تلاش کردن به درد میخورد؟
کلینیک روانشناسی و مشاوره ایوان از سخنرانان انگیزشی گرفته تا سمینارهای شغلی، دائماً به ما یادآوری می شود که تلاش بیشتر منجر به نتایج بهتر می شود. اگرچه این ممکن است درست باشد، اما بر این فرض استوار است که هزینه تلاشی که انجام میدهیم، ارزش سودی را دارد که در ازای تلاش به دست میآوریم.
با این حال، انرژی ذهنی و جسمی (آنچه در حین فعالیت خرج می کنیم) منابع محدودی هستند و ما انگیزه داریم تا آنها را حفظ کنیم. در واقع، ما به شدت با استفاده بیهوده از منابع برای اهدافی که با منافع ما همسو نیست مخالفیم. برای چنین شرایطی، ما تمایل داریم از مسیری استفاده کنیم که کمترین انرژی را می گیرد و با کمترین تلاش به نتایج رضایت بخش یا رضایت بخشی می رسیم.
یک متاآنالیز اخیر فراتر از این بحث است که ما انگیزه حفظ منابع خود را داریم. محققان دریافتند که هزینه تلاش ذهنی به شدت با افزایش سطح سرخوردگی، نوع خاصی از احساسات منفی مرتبط است. متاآنالیز انجام شده شامل بیش از 100 مطالعه و 4500 شرکت کننده بود و نتایج بسیار مثبت بود.
بنابراین، از تحقیق چه نتیجه ای می توانیم بگیریم؟ اگر تلاش ذهنی بیشتر مساوی است با ناامیدی بیشتر، پس این می تواند دلیل انگیزه همه ما به سمت تنبلی باشد. به نظر می رسد ناامیدی ناشی از تلاش ذهنی به عنوان مانعی برای موفقیت بیشتر عمل می کند.
با این حال، به نظر نمی رسد این مورد باشد. پس چرا نه؟
پاسخ در این واقعیت نهفته است که در حالی که ما برای اجتناب از تلاش های غیرضروری برنامه ریزی شده ایم، اهداف و پاداش هایی نیز ما را هدایت می کند که ما را وادار می کند تا زمانی که خطرات به اندازه کافی بالاست بر ناامیدی غلبه کنیم. وقتی باور کنیم که نتیجه ارزش بیشتری به همراه خواهد داشت، تلاش قابل تحملتر و حتی مطلوبتر میشود. اینجاست که نظریه شدت انگیزه مطرح می شود، که نشان می دهد میزان تلاشی که مایل به سرمایه گذاری هستیم متناسب با مقدار ارزشی است که برای نتیجه قائل می شویم.
خلاصه ما تنبل نیستیم، گزینشی هستیم. ما بالاترین سطح تلاش خود را برای موقعیتهایی که پاداش بالقوه هزینههای ذهنی و عاطفی را توجیه میکند، رزرو میکنیم. این توضیح میدهد که چرا افراد ممکن است خستگیناپذیر روی یک پروژه پرشور کار کنند یا برای ارتقای شغلی تلاش کنند، اما از تلاش بیشتر برای چیزی که آن را بیاهمیت یا خارج از همسویی با اهداف شخصیشان میدانند، خودداری کنند. این ما را به مفهوم “رضایت” بازمی گرداند. (مقاله پیشنهاد می شود 5 طرز فکر روانشناختی که برای موفقیت به آنها نیاز دارید بخوانید.)
نقش رضایت در مدیریت تلاش
زمانی که با تقاضایی (وظیفه یا هدفی) که نیاز به تلاش ذهنی دارد، مواجه میشویم، فقط حاضریم مقدار تلاش لازم برای انجام کاری مفید برای ارضای آن تقاضا را انجام دهیم. گاهی اوقات ما اصلا حاضر نیستیم هیچ تلاشی بکنیم. ما صرفاً تقاضا را به عنوان نیاز به تلاش ذهنی بیش از حد برای هر سطح معقولی از کارایی ارزیابی می کنیم و بنابراین، آن را نادیده می گیریم.
برای مثال، فرض کنید پس از یک روز کاری طولانی، دعوت نامه ای برای یک رویداد دریافت می کنید. در حالی که ممکن است از حضور در آن رویداد مزایایی به دست آورید، ممکن است پس از یک روز طولانی خسته شده باشید و به سادگی مزایای بالقوه را ارزیابی کنید که ارزش تلاش ذهنی لازم را ندارد.
با این حال، در مواقع دیگر، ممکن است این تقاضا را ارزش تلاش را داشته باشد. یعنی شما انتظار دارید که انجام مقدار مشخصی تلاش ذهنی به نتیجه ای منجر شود که ارزش آن تلاش را دارد.
به عنوان مثال، بیایید نیاز به پاسخ به یک ایمیل کاری را در نظر بگیریم. اگر ایمیل نیاز به بررسی متفکرانه و جمله بندی دقیق دارد، ممکن است به دلیل مزایای بالقوه ای که از یک پاسخ خوب (ایجاد اعتماد مشتری، حل یک مشکل مبرم) به دست می آید، تلاش ذهنی انجام دهید. با این حال، برای یک ایمیل معمولی، ممکن است پاسخی سریعتر و با جزئیات کمتر ارائه دهید و قضاوت کنید که تلاش ذهنی اضافی ارزش زیادی ندارد.
اما همچنین مهم است که به یاد داشته باشید که ارزیابی “تلاش-پاداش” نسبی است. ما منابع محدودی داریم و تلاش ذهنی یکی از آنهاست. در نتیجه، اینکه آیا یک سود مورد انتظار ارزش تلاش ذهنی را دارد یا خیر، لزوماً تحت تأثیر میزان تلاش ذهنی ما در آن زمان و وجود سایر خواستههای (شاید رقابتی) برای تلاش ذهنی ما خواهد بود.
در مثال رویداد، ارزشمند بودن یا نبودن رویداد احتمالاً تحت تأثیر میزان تلاش روز کاری است. بیشتر ارزشهایی که ما نگه میداریم به صورت موقعیتی فعال میشوند، بنابراین حتی اگر رویداد پس از یک روز کم استرستر رخ دهد، به این معنی نیست که رویداد اولویت تلاش ذهنی شما خواهد بود. رویداد ممکن است چیزی نباشد که به شما علاقه مند باشد. در عوض، ممکن است خواسته های دیگری وجود داشته باشد که به نظر شما بازدهی بیشتری برای تلاش ذهنی یکسان یا حتی کمتر ارائه می دهد.
پس اینطور نیست که ما تنبل باشیم. ما به سادگی منابع کافی برای صرف حداکثر تلاش ذهنی برای هر کاری که با آن روبرو هستیم نداریم. بنابراین، ما انتخاب می کنیم که کجا تلاش ذهنی بیشتری انجام دهیم، کجا تلاش ذهنی کمتری انجام دهیم، و کجا اصلا تلاش ذهنی نکنیم. یک ضرب المثل قدیمی ایتالیایی می گوید که “کمال دشمن رضایت است” که در اینجا به خوبی صدق می کند. (مقاله پیشنهاد می شود تفاوت بین کمال گرایی و تلاش سالم بخوانید.)
یافتن تعادل برای تلاش، انگیزه و رفاه
یافته های اخیر تلاش های مرتبط را برای افراد و سازمان ها برجسته می کند. هزینه های تلاش، حتی زمانی که هزینه آن ارزشش را دارد، خسته کننده است. ما فقط زمانی انگیزه می گیریم که تلاش کنیم، با ناامیدی ناشی از آن مقابله کنیم و برای اهداف نهایی ارزش قائل شویم. بعید است انگیزه ای برای تلاش بیشتر از آنچه باید داشته باشیم.
اما این نگرشی نیست که در بیشتر سازمان ها به ما آموزش داده می شود یا تقویت می شود. به جای ضرب المثل ایتالیایی، دنیای حرفه ای بر ضرب المثلی از جیم کالینز تکیه می کند و استدلال می کند که “خود راضی بودن یک دشمن بزرگ است”.
مسلماً، مواقعی وجود دارد که فراتر رفتن یا تلاش برای عظمت ارزشمند است، و از این نظر، توصیه کالینز منطقی است. اما تخصیص تلاش ذهنی بهعنوان نوعی چک سفید که در آن تلاشهای بیشتر و بیشتری برای دستیابی به یک هدف انجام میدهیم، میتواند منجر به صرف تلاش ذهنی بیش از حد برای کارهایی شود که ارزش تلاش را ندارند.
بنابراین، در حالی که خوب ممکن است واقعاً دشمن عظمت باشد، ما باید در مورد اینکه چه زمانی برای برتری تلاش کنیم و چه زمانی بهتر است به اندازه کافی تلاش کنیم تا رضایت داشته باشیم، استراتژیک باشیم.
مطالب مشابه:
منبع: کلینیک آوان