احترام به اسطوره مدرسهساز ایران
جرقه مدرسه با همان روزهایی که به همراه همسر آلمانی خود رزماری به مشهاد آمد ، همراه بود تا زندگی خود را از آلمان ادامه دهد. از همان روزی که برادرش به یاد حبیب الله ، که او نیز یک مدرسه مدرسه بود ، او رویای پدرش را یادآوری کرد و از دیدگاه پدر خارارا ، دبیرستان حاجی تشابازرگ ، او تا زمانی که مایل به راه رفتن در کارو بود ، اما شرایط زندگی و سفر وی را به یاد آورد.
او مدرسه اول را به نام مادرش ، “سلطنت بی بی” و مدرسه دوم به نام پدرش عبدالحین قفیلی تأسیس کرد و سپس چهار مدرسه بنا کرد.معلوم شد که اولین مدرسه به نام مقدس مادر روی زمین بود و نام او “Bibi Bibi Lock” را تزئین کرد و بعداً مدرسه ای به نام عبدالحسین کپلی را تأسیس کرد. از آن روز به بعد ، او به همراه همسرش رزماری به مدرسه ادامه داد. او همیشه همسرش را می پیچید که قلبش برای هموطنانش کتک می زد.
اگرچه تحصیلات وی کشاورزی بود ، اما او یک مزرعه طیور را تأسیس کرد و در زادگاهش مشهاد موفق شد و در کار خود موفق بود ، اما او همیشه احساس مفید نمی کرد ، بنابراین جرقه ای که برادرش در ذهنش انداخت ، زندگی خود را کاملاً تغییر داد و ساختمان مدرسه هدف قرار گرفت.
او همیشه به بانوی مدرسه می گفت که او همسر و همراهش است. از همسری که زبانش آلمانی بود اما با قلب او با ایرانیان صحبت می کرد. او ندای قلب آنها را شنید ، اگرچه زبان آنها را نمی دانست. او به دلیل اینکه پدر پزشک بود ، مهربانی را از پدرش به ارث برده بود و با بسیاری از بیماران در جنگ جهانی اول بدون هیچ پولی رفتار می کرد ، بنابراین رزماری نیز پدر را رهبری کرد.
خشت روی خاک رس تا بهشت
اکنون که من این جملات را می نویسم ، “حاج ناصر کاپلی” همان مدرسه است که بیش از پنج مدرسه ساخته است ، دیگر در میان ما نیست ، و رزماری در مرگ همسرش و با زندگی خود عزادار است.
قفل در آخرت لباس پوشیده و با یک کیسه محبت و محبت با این زمین و فرزندانش وداع می کند. خداحافظی تلخ از ما ، اما برای او شیرین است. چمدان آن از ساختمان مدرسه سنگین ؛ چه تعداد کودکانی که درخت دانش را آبیاری کرده اند. چه تعداد کودکانی که اکنون به جوانی رشیدی تبدیل می شوند و سایه تحصیلات کم نشد و از آموزش لذت بردند ، که این حق طبیعی آنها بود.
قفل کسی بود که خدمت مردم را برای خدمت به خدا می دانست و خدا را در وجود خود احساس می کرد. به نظر می رسد که خدا دست خود را نگه می دارد و او را به مکانی می برد که فرزندانش از مدرسه محروم شده اند. بالهای سخاوتمندانه او همچنین فرزندان استثنایی را در آغوش گرفت. او مدرسه ای را برای آنها ساخت و یک کلینیک را برای روز برپا کرد. او اینگونه فکر می کرد.
چند فرشتگان مانند قفل ، فرشتگان مانند محمد رضا هافزی ، رئیس انجمن مدرسه ایران ، “جواد محسان” ، “احمد جهانی” ، “نادر قریشی” و “ابولقازیم پیمی” و هزاران سازنده دیگر مدارس دیگر در میان ما نیستند. آنها برای جامعه خواهند بود ، باقیمانده.
آموزش و آموزش به حدی اهمیت دارد که همه برای معلم و هر کسی که دست به آموزش دارد ، ارزشمند و احترام می گذارد زیرا موفقیت هر کشوری به موفقیت و تعالی سیستم آموزش بستگی دارد. این همان مهم است که “Massoud Medical” بارها تأکید کرده است. این آموزش باید به معنای واقعی کلمه در زمینه محتوا و فضا ، ساری و فعلی باشد.
پزشکان خود را در مراسم وداع ، مانند “قفل” زنده می دانستند و احترام ، فروتنی و فروتنی خود را اعلام کردند. برای این منظور ، رئیس جمهور فریاد توسعه عدالت در محیط آموزشی را فریاد زد و آن را به عنوان یکی از اصلی ترین کلیدهای برنامه های دولت برای پرورش نسلی از خالق ، متعهد و قادر به حل چالش های ملی توصیف کرد.
پزشکان شعار “برای ایران را با ایرانیان بر اساس حق و عدالت” قرار دادند و در مورد عدالت آموزشی بحث کردند و آن را فراتر از دسترسی صرف به امکانات مادی توصیف کردند. زمینه آموزش و تحقق عدالت آموزشی برای دولت آنقدر مهم است که پزشکان خود را با وداع با مردان و زنان می دانستند ، مانند “قفل” که در مدرسه بودند و در مبارزه با بی سوادی و آموزش ، در صدر قرار داشتند.
سیستم آموزش و پرورش به عنوان غم و اندوه از دست دادن چنین افرادی عزادار شد ، به طوری که دولت پزشکی از دست دادن یک موجود مبارک مانند قفل ناراحت شد. آنچه کودکان با دست سخاوتمند فرشتگان ، مانند یاد و خاطره پر جنب و جوش درخت دانش ، آبیاری می شوند. سعید چقدر زیبا گفت ؛ پادشاه “درختی که آن را آورده است” صحبت می کند.
منبع : ایرنا