اضطراب به عنوان رفتار آموخته شده و چگونگی حذف آن
– وقتی اضطراب را مفهومسازی میکنیم، تمایل داریم آن را موجودی فراگیر و تغییرناپذیر ببینیم که نه میتوانیم آن را تغییر دهیم و نه به چالش بکشیم. اما واقعیت این است که بسیاری از رفتارهای اضطرابی ما آموخته شده اند، بنابراین منطقی است که هر چیزی را که بتوان یاد گرفت را می توان «بیاموز» کرد.
به این مثال توجه کنید: مادر یک پسر جوان دائماً مضطرب است، نگران همه چیز و هر چیزی است و مونولوگ او ترس، نگرانی و پیشگیری از بلایا است. رفتار او منعکس کننده مفهوم سازی او از زندگی به عنوان یک پیشنهاد مخاطره آمیز است. او اجتنابی است، گوشه گیر است و تمایل دارد خود را از اطمینان درک شده از یک نتیجه منفی محافظت کند. وقتی پسرش میپرسد آیا میتوانند به شهربازی بروند، او پاسخ میدهد که خیلی شلوغ است، سواریها خیلی خطرناک هستند و غریبهها خیلی زیاد هستند. اصولاً این پیام را می دهد که اصلاً رفتن به شهربازی ناامن است.
با انعکاس این باور، واکنش رفتاری او دوری از زمین بازی است و به پسرش می گوید که باید در خانه بمانند. ذهن یک کودک خردسال انعطاف پذیر و تاثیر پذیر است. بنابراین، پسرش به نوبه خود میآموزد که مکانهای شلوغ خطرناک هستند، غریبهها نشانه خطر هستند و فعالیتهای سرگرمکننده در واقع خطرناک هستند. او مستعد به ارث بردن پاسخ رفتاری اجتنابی مادرش است و این می تواند الگویی از رفتار ناسازگار در طول زندگی او ایجاد کند. (مقاله پیشنهاد می شود مقابله با اضطراب مزمن در خانواده بخوانید.)
البته همه شرایط و موقعیت ها منحصر به فرد است. مطمئناً تضمین نمی شود که کودک (به عنوان یک بزرگسال) تمام رفتارهای اضطراب محور مادرش را نشان دهد. در واقع، نوروپلاستیسیته به ما نشان می دهد که الگوهای تفکر و رفتار را می توان در طول زمان تغییر داد. همانطور که کودک بالغ می شود، ممکن است باورهای خود را که ممکن است بسیار متفاوت از اعتقادات مادرش باشد، توسعه دهد.
بنابراین، چگونه این کار را انجام دهیم؟ اول، باید تشخیص دهیم که برخی از باورهایی که با خود حمل می کنیم، در واقع به ما تعلق ندارند. ما آنها را به ارث بردهایم و شاید متوجه نشده باشیم که میتوان آنها را به چالش کشید و دوباره ارزیابی کرد. در طول مراحل رشد طبیعی، کودکان و نوجوانان شروع به به چالش کشیدن باورهای والدین خود می کنند و شیوه های خود را برای نگرش به جهان شکل می دهند. پسر در این مثال ممکن است متوجه شود که برخلاف مادرش، از پارکهای تفریحی لذت میبرد و در واقع در سواریها و در میان جمعیت بازدیدکنندگان دیگر احساس امنیت میکند. بنابراین، واکنش رفتاری او بسیار متفاوت از واکنش مادرش شکل می گیرد. جایی که از این محرک خاص فرار کرده به سمت آن می رود.
این مثال ساده نشان میدهد که چگونه باورها و رفتارها را به ارث میبریم و یاد میگیریم، و مهمتر از آن، چگونه شروع به دور انداختن همین باورها میکنیم. در اجرای این مفهوم از یادگیری در زندگی خود، با انتخاب باورهای آزاردهنده شروع کنید و از خود بپرسید: “این باور کیست؟” (مقاله پیشنهاد می شود چارچوب RESTART برای تاب آوری ذهنی بخوانید.)
سپس، رفتار مرتبط با این باور را بررسی کنید و از خود بپرسید: “این پاسخ کیست؟” اکنون می توانید از خود بپرسید: “من به چه چیزی اعتقاد دارم؟” در این مثال، این باور که مکانهای شلوغ خطرناک هستند، متعلق به پسر نبود، بلکه به مادر او تعلق داشت، همانطور که واکنش رفتاری اجتناب نیز وجود داشت. او معتقد بود مکان هایی مانند پارک های تفریحی سرگرم کننده و امن هستند. در حالی که می توانیم به این موضوع احترام بگذاریم که باورها و رفتارهای دیگران بر اساس تجربه شکل گرفته است، می توانیم به خودمان نیز اجازه دهیم که باورها و پاسخ های رفتاری را که با نحوه زندگی ما همخوانی ندارند، زیر سوال ببریم و رد کنیم.
محمدامین مختاریان
مطالب مشابه:
منبع: کلینیک آوان