کتاب و ادبیات

تن‌نور؛ داستان رزمنده‌ای که نجنگید

تهران – ایرنا – شخصیت اصلی رمان «تنور» در اثر روند و تغییرات با جنگ آشنا می شود، اما او جنگجویی است که نمی جنگد. او روحیه جنگندگی ندارد و نجات دهنده است و هزاران نفر را نجات می دهد.

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، آراز شخصیت اصلی کتاب تنور و پدرش از تکاوران نیروی دریایی ارتش است. مادرش را از دست داد و در سال 1359 پدرش او را که تنها بود به خانواده ای جنوبی که دوست پدر و مادرش بودند فرستاد. هستند، برگ این خانواده یک دختر و دو پسر دارند که یکی از پسرها به فرزندی پذیرفته شده است. پسر در شرایط سختی قرار دارد چرا که از سرمای آذربایجان به گرمای خرمپزن رفته است. اما پس از مدتی آراز عاشق دختر خانواده می شود.

رابطه عاشقانه با نجمه کم کم شکل می گیرد، در تیر و مرداد همان سال اتفاقات خوبی می افتد، اما بعد از آن جنگ شروع می شود. این خانواده در نخلستان ها محاصره می شوند و پدر و مادر کشته می شوند. سه نوجوان سعی می کنند بدنشان را پس بگیرند اما نمی توانند. اتفاقات زیادی می افتد و فلاش بک در داستان شکل می گیرد.

در جایی دختر را در تنور پنهان می کنند، تنور یعنی کسی که بدنش مثل نور می درخشد. در نتیجه روند و تغییرات، آراز با جنگ آشنا می شود، اما او جنگجویی است که نمی جنگد. آراز جنگجو نیست و نجات دهنده است و هزاران نفر را نجات می دهد، در زمان جنگ به دنبال نجمه می گردد و در طول راه اتفاقاتی برایش می افتد.

بخشی از متن کتاب

صورت و کف دست های آراز لباس پوشیده بود. او صحبت نکرد. نجیب سعی می کرد دل او را به دست آورد. آراز هر بار می گفت: چیزی نیست ناراحت نباش. این کلمه نجیب را بیشتر ناراحت و عصبی کرد. سر نعیم داد زد و گفت: ای کاش دست و پای تو را می شکست. با اعتماد مردم چه کردید؟

دستش را بالا برد تا ضربه بزند. نعیم چشمانش را بست. او چیزی نگفت. هیچ کدامشان چیزی نگفتند. کوئید در دلش آشفته بود. این را می شد از نگاه های نیمه و نیمه او به نجیب فهمید. جرات نگاه کردن به چشمان نجمه را نداشت که هر از گاهی با عصبانیت نگاهش می کرد. او دیده بود که چه اتفاقی افتاده است. نعیم در این سالها معنای نفس کشیدن قائد را خوب می دانست. نمی خواست دهانش را باز کند و بگوید. چشمان قائد همه چیز را آشکار کرد. جدا نمی شود. نه از این سکوت، نه از نگاه های پر از شرم و دزدی. نیمی از چشمان کوئید جرات باز کردن نداشتند تا نعیم بفهمد در آن چشم ها چه خبر است. کوید فرصت داشت چیزی بگوید، حداقل به نعیم که همان رازهای ریز و درشت را داشت. در لحظه ای ناجور با خونسردی گفت: شوخی بود نعیم باور کن!

نجمه و نعیم شنیدند. نعیم گفت: فقط ساکت شو.

نجمه پر از خشم بود. با لحنی که برای نعیم و قائد عجیب بود گفت: تو صورت اون پسر رو اذیت نکردی، دل بابام رو به درد آوردی. شبیه مارگزیدگی هستند. پدرم را برای همیشه جلوی دوستش شرمنده کردی. (صفحه 102 و 103)

او کتاب تنور را نوشت. حسین قربان زاده خیاوی در سال 1402 توسط انتشارات سوره مهر در 344 صفحه در قطع رقعی، قطع رقعی، رقعی، بالکی، با شمارگان 500 نسخه به چاپ رسیده است.

منبع : خبرگزاری ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا