کتاب و ادبیات

حال و هوای روزهای پیروزی انقلاب با یک کتاب بارانی

Tehran- Irna- رهبر عالی انقلاب معتقد است که همه جوانان و نوجوانان باید کتابهایی بخوانند که تصویری واقعی و واقعی از مبارزات مردم با رژیم سرکش را نشان می دهد. مانند کتاب “آن مرد با باران همراه است”.

به گفته خبرنگار فرهنگی ایرنا ، “خونین خونین خونین” آمده است و دوباره خاطرات روزهای ابتدایی انقلاب به قلب کسانی که آن روزها را درک کرده اند ، رسید ، اما سؤال این است که چه کسی قربانی و فداکاری های مردم انقلابی را برای ۵ نفر فداکاری می کند سالها برای نسل جوان پیش بینی می کند.

بسیاری از فیلم ها ، چه سینمایی و چه مستند و تلویزیون ، در مورد پیروزی انقلاب اسلامی ساخته شده اند و بسیاری از کتاب ها در این زمینه نوشته شده اند ، اما کتاب “آن مرد با باران” یکی از معدود کتابهایی است که رهبر عالی از انقلاب به جوانان دستور داده است. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مبارزات مردم در ماه های آخر رژیم پهلوی ، آن را بخوانید.

آیت الله علی خامنه ای از دهه ۱۹۸۰ بیش از پنج کتاب نوشت ، و نویسندگان آنها را ترغیب کرده اند که یا خاطرات شهدا و فداکاری ها را در طول دفاع مقدس و انقلاب یا مدافعان حرم زینبی یا در مورد آموزش مذهبی به ارمغان بیاورند. مانند زیارت و رفتار اخلاقی نوشته شده است. اکنون در دوره فجر دهه ، ضمن بازگو کردن کتاب رهبر انقلابی در کتاب “مرد با باران” ، بخش های به یاد ماندنی این کتاب را مرور می کنیم.

آیت الله علی خامنه ای با باران به کتاب مرد می آید ، که در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در ماه فوریه و در حفظ سوم هنر و ادبیات انقلاب اسلامی رونمایی شد: بسیار خوب و هنری و محبوب است تصویری که ماههای آخر کمپین را نشان می دهد درست و واقعی است. به نظر من ، همه جوانان و نوجوانان امروز باید این کتاب و موارد مشابه را بخوانند.

روحیه روزهای پیروزی انقلاب با یک کتاب بارانی

این رمان ، نوشته شده توسط Wajiyah Samani ، در سال ۶ در جشنواره انقلاب هنر انتخاب شد و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و نسخه های بعدی آن توسط کتابخانه دانش ساخته شده است. این کتاب همچنین در جشنواره شهید آندارزگو (روایت انقلاب) در سال ۶ مورد تقدیر قرار گرفت.

موضوع این کتاب ۲ صفحه ای به داستان زندگی خانوادگی طبقه متوسط ​​در جنبش اسلامی مردم ایران از ۵ سپتامبر تا ۵ ژانویه اختصاص یافته است. شخصیت پردازی قوی ، روانکاوی ، توجه به حالات و خصوصیات رفتاری رمان شخصیت ها و مستند وقایع ، توجه به موضوع انقلاب اسلامی ، به ویژه برای گروه سنی نوجوانان ، از جمله جاذبه های این کتاب است.

روحیه روزهای پیروزی انقلاب با یک کتاب بارانی

Wajiyah Samani ، نویسنده کتاب

“پدر پسر” روزهای انقلاب

در قسمت های اولیه کتاب ، ما با پدر خانواده ملاقات می کنیم و سعی می کنیم فرزند ارشد خود ، دانشجوی انقلابی و شبه نظامی را از شرکت در تظاهرات علیه دولت پهلوی دلسرد کنیم. البته ، ما داستان را از بهزاد ، برادر کوچکتر بهروز ، که دانشجوی کلاس چهارم است و از همه جا غافل است ، می خوانیم ، اما با کمک بهروز و دوستانش ، او با مسائل جامعه آشنا می شود.

“صدای پدر بالا می رود” ، چرا شما در پسرت اینقدر بی رحمانه هستید! شما فکر کردید که می توانید رژیم را تغییر دهید! آیا می خواهید با یک کوکتل تانک و مسلسل باشید؟ آیا فکر می کنید با Wallwriting و شعارها و راهپیمایی ، می توانید در کنار پادشاه کشوری باشید که بازگشت به آمریکا؟ بهروز می گوید: “آیا فکر می کنید که می تواند اینگونه زندگی کند.”

بابا ، هول و دستها در وسط بهروز پرش می کنند. لحن رنگ و بوی التماس این است که “خدا برای شما ، بهروز! با این کار ، شما باد هستید! در مورد پادشاه کشور خود صحبت نکنید! آنها می خواهند به آنجا بروند که عرب ها آن را پرتاب کردند.” من درک نکنید که بابا به کجا اشاره می کند ، دقیقاً کجاست. اما این احساس به من می گوید که باید مکان بسیار بدی وجود داشته باشد که وقتی می گویید ، صدای پدر می لرزد. اکنون صدای بهروز افزایش یافته است ، “چند پادشاه پدر من؟! از جسد که نباید از آن نترسید. این پایان بازی است. وقتی آنها با نیروی نظامی بین مردم به زمین می روند ، آنها را می کشند Jaleh و Blood ، و مردم در سینما زنده هستند ، آنها در مسجد و قرآن ریخته می شوند. “یا امام زامان“صفحه ۱

حال و هوای مدارس در اشتیاق انقلاب

“از بزرگ و آهن مدرسه ای که به آنجا می روم ، خشک می شوم. روی دیوار حیاط ، پر از شعارها است. بچه ها ، چند نفر ، شعارها را پیچیده و آنها را می خوانم. من با ترس جلو می روم و شعارهای “فقط سعادت ، ایمان ، جهاد ، شهادت” ، “توپ ، تانک ، مسلسل ، دیگر کار نمی کند” ، “این شعار ملی ، خدا ، قرآن ، خمینی و” این است. کلام خدا ، سکوت کار خائنان است.

ناگهان ، صدای فریاد آقای اسکوری از پشت گوینده ، که به زمین و زمان توهین می کند. من می ترسم ، و برای شخص اول ایستاده ام. صف ها به آرامی بسته می شوند. آقای Eshkevari هنوز هم عاملان یا عاملان این جنایت بزرگ و خیانت را تهدید می کند ، و در عین حال ، او دائماً خاطرنشان می کند که این کار دانش آموزان مدرسه ما نیست. از فریادهای او مشخص است که این حساب دست و پا را از دست داده است. او به معاون خود ، آقای صمدی اشاره می کند و به میکروفون می دهد ، “آقا ، آقاجان! …

“آقای صمدی ، که به دیوارها خیره شده بود ، گویی که آنها تازه از خواب بیدار شده اند ، به مدرسه می دوندند و سر مدرسه را لگد می زنند ، آقاقیقی.” صفحه ۱

روحیه روزهای پیروزی انقلاب با یک کتاب بارانی

اولین شعاع انقلاب

“بعد از چند خیابان ، کمی ترسیده است. ما با یونس و سعید کار می کنیم ؛ این بار با الگوی. بچه ها برخی از این عکس های رادیوگرافی را گرفته اند و حروف را با یک تیغ خسته کننده و با دقت حذف کرده ایم. در عرض چند ثانیه ، الگوهای روی دیوار را اسپری کنید ، این شعار روی دیوار نوشته شده است.

چیزها را تقسیم کرده اند من روی کوچه و گوشه دیوارها می کشم. سعید جشن ها را بر روی دیوار و رنگ های یونوس برگزار می کند. امشب شب هفت یاسر است. عصر عصر ، با مینی بوس و چند وانت و هفت تا هشت موتور به خاک رفتیم. جمعیت ما چندین بار بود. آنها از همه جا آمده اند. حتی یک اتوبوس از قوم وجود داشت که همه آنها خانواده حج خان ، مادر یونس بودند. برخی از بچه ها نوح را می خوانند و سنگی می گذارند. به یاد یاسر ، که مسجد مسجد ما بود ، و هر سال محرم دسته سینه های ما را می خواند. حتی بهروز بلندگو را گرفت و کمی سخنرانی کرد. او چیزهایی را گفت که باعث می شود همه پرشور شوند. جمعیت با تاکیر همراه بودند. خدا رحم می کند که پدر به خاطر عزیزم نمی تواند بیاید ، در غیر این صورت فکر می کنم او در آنجا سکته مغزی خواهد کرد. “ صفحه ۱

قتل مردم مشهاد

علاوه بر بیان مشکلات زمان ، مانند ایستادن در صف نفت و اعلام حکومت نظامی ، خیانت های رژیم پهلوی در شهرهای دیگر مانند ماشاد عبارتند از:

“این دو هفته است که من این کار را با مادرم دارم. همانطور که می خواهم پای خود را از خانه بیرون بیاورم ، سبز می شوم. بیشتر اوقات من به طور پیوسته می روم ، اما امروز او مچ دستم را گرفت. گفت: سرش را به جلو می آورد و با لحنی غم انگیز می گوید ، “حج خنوم! نماینده امنیتی شاه ، به مدت دو یا سه روز در مشهاد ، حمام خونخوار را راه اندازی کرد. “ریختن در حیاط امام رضا و تا حد امکان.” دستان مادر از شانه شل شده است: “یا امام عجیب!” دهانم تعجب می کند. بهناز نیز یافت می شود. واضح است که گوش ایستاده است: “آیا شما حرم امام رضا هستید؟” صدای سعید کمی تکان می خورد: “آنها حتی به بیمارستان رحم نکردند. هرکسی را که به دست آنها رسیده است بکشید.” تعداد مرگ و میر آنقدر زیاد است که آمار دقیق آنها هنوز ناشناخته است. “ صفحه ۱

روحیه روزهای پیروزی انقلاب با یک کتاب بارانی

فرار پادشاه

“نفس یک نفر در مسجد:” آقا! پادشاه در رادیو صحبت می کند. اگر می دانید صدای او چقدر بدبخت می شود! همه عجله و پابرهنه ، به گوشه حیاط می دوید. قبل از رسیدن به آنجا ، یکی از رادیو را پشت بلندگو می گذارد. صدای پادشاه واقعاً تکان می خورد ، “امروز باید بگویم که انقلاب شما را شنیدم.” من نمی توانم آن را باور کنم ، این پادشاه کشور ما است که با این صدای لرزان صحبت می کند؟! واضح است که شما می ترسید و این را می فهمید ، این توبیمیر نیست! من به بقیه نگاه می کنم. همه با اشتیاق گوش می دهند و لب آنها لبخند می زند. من از آنچه پادشاه می گوید مهم نیست. ناگهان همه به یکدیگر می روند. یکی گفت: “لعنتی!” بهروز با پشیمانی تکان می خورد. حاج آقا می گوید: “استگافر الله!” همه خرد شده اند. من سعی می کنم بفهمم چه اتفاقی برای سخنان آنها افتاده است. یاسر می گوید: “با انتخاب دولت نظامی ، این نشان می دهد که پشت مردم کشته می شود.” یکی گفت: “او می خواهد یک حمام خون اجرا کند”… صفحه ۱

منبع : خبرگزاری ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا