درد دلهای غریبانه یک ملت از خرمشهر
تهران- ایرنا- رهبر عالی انقلاب ، به افتخار نویسندگان کتاب “پای باران” ، برای روایت عجیب یک ملت نوشت: تاریخ ما بعداً نه تنها Khorramshahr و جوانان و والدین مقاوم آن که این افراد را نیز از این وراست های بیدار و راست قد می گیرند و وجدان را تحسین می کنند.
به گفته گزارشگر فرهنگی ایرنا ، ما به سالگرد آزادی Khorramshahr نزدیکتر می شویم. همان شهری که پس از شش ماه ، با خون بسیاری از شهدا در عملیات اورشلیم ، از اسارت دشمن بااتیست خارج شد و قلب همه ایرانیان را خوشحال کرد. نام Khorramshahr از ۴ نوامبر ، که توسط رژیم Ba'athist اشغال شده بود ، به شهر خونین Khorramshahr تغییر یافت ، تا اینکه در تاریخ ۳ ژوئن با پیروزی جنگجویان اسلامی به Khoramshahr تغییر یافت.
«پا به پای باران ؛ دو گزارش از Khorramshahr »یکی از کتاب های مربوط به موضوع دفاع مقدس و Khorramshahr توسط سرهنگ وت بهبودی Hedayatullah نوشته و منتشر شده توسط انتشارات سوره مهر در ۲ صفحه. رهبر عالی انقلاب در مارس ۲۰۰۹ پس از خواندن کتاب نوشت: اینها هر دو نوشته شده ، سوخته ، دردناک و هنری هستند. دست این عزیزان صدمه نمی بینند که آنها درد قلب عجیب یک شهر را روایت می کنند ، بلکه یک ملت است.
Morteza Colonel و Hedayatullah Recovery
وی افزود: “تاریخ ما بعداً Khorramshahr و جوانی و والدین مقاوم آن را ستایش می کند ، که این قلب ها و وجدان های بیدار شده را نیز ستایش می کنند ، که اجازه ندادند داستان جهادی در تمسخر و مستهجن زمان گم شوند.” سلام به بهبودی و سرهنگ.
کتاب باران دو گزارش از مناطق جنگی در جنوب است ، یکی گزارش شده توسط سرهنگ Morteza و دیگری توسط Hedayatollah Recovery. بازدید از جبهه های جنوبی ، مناطق جنگی ، خانه ها و مردم جنگ -محتوای اصلی کتاب است. نویسندگان اندکی پس از حمله به جنگ در Khorramshahr و Abadan به شهر رفتند و در آن مناطق گزارش دادند.
در بخشی از گزارشی از سرهنگ در تاریخ ۵ مارس ، چیزی در مورد غارت مردم Khorramshahr توسط سربازان و مقامات بااتی نیز توسط یک اسیر عراقی نقل شده است: دارایی این افراد مظلوم مسلمان نیز به طرز وحشیانه ای غارت شده است. اگر در این باره توضیحات کافی به شما بدهم ، حتی نمی توانم هزارم از آنچه را که غارت شده است توصیف کنم. این یک مشکل برای فرماندهان بود. زیرا آنها به هیچ وجه قادر به کنترل غنائم و دارایی مردم Khorramshahr نبودند. بسیاری از سربازان در حال غارت ملک بودند و آنها نمی خواستند در ارتش خدمت کنند و هر روز برخی از این سارقان از ارتش استعفا می دادند تا بروند و با پول زندگی کنند.
من یک مورد از این غارتگران را برای شما تعریف خواهم کرد. این سرباز وظیفه ای به نام علی الحمر بود که یک کامیون داشت ، که روزانه چندین بار بین بصره و خورامشهر سفر می کرد و هر بار مبلمان زیادی را می فروخت و می فروخت. او پول زیادی جمع کرده بود. آخرین باری که دیدم او یک گاو و موتور سیکلت می گیرد. البته یک دفتر مرکزی به نام دفتر مرکزی Trophy Khorramshahr به فرمان سرتیپ عید شعان تشکیل شد ، اما دفتر مرکزی نتوانست از پراکندگی و عزیمت غنائم Khoramshar جلوگیری کند. کارکنان شهرداری Basra توانستند طی سه ماه همه مغازه های Khorramshahr را تخلیه کنند. سپس منابع گران قیمت خانه های Khorramshahr غارت شد. بیشتر این غنائم به دولت صدام حسین داده می شد.
نکته جالب برای شما این است که بسیاری از افراد در بصره تمایلی به خرید مردم Khorramshahr ندارند و خرید و فروش آن را ممنوع می دانند. بسیاری از مغازه های بصره و خیابان ها و پیاده روها پر از لوازم جانبی برای مردم Khorramshahr بودند. برخی از مؤمنان عراقی حتی از فروشگاه های دولتی خریداری نکردند. زیرا آنها احتمالاً متعلق به مردم مسلمان Khorramshahr بودند ، هرچند که بسته بندی شده بودند ، (صفحه ۱)
گزارش دوم ، که به عنوان یک لیلی ۲ متری منتشر شده است ، می خواند: اگر ما به مقبره های شهید نرفتیم ، ممکن است هرگز افتخار این قلم کوچک را نداریم که در مورد اندازه آنها بنویسیم. از اندازه یک خانه کوچک که دیوار به دیوار خدا زندگی می کند و هیچ کس جز او نیست. برای مادری بنویسید که یکی از تن های جنگ بود. از خانه دار که روز اول جنگ بود ، محرم زخمی ها و شهدای Khorramshahr بود. مادری که مدال دو شهید را روی سینه دارد. “ما تا ۵ اکتبر در Khorramshahr بودیم. فرزندان ۲۶ سپاه مرا از شهر بیرون آوردند. در این مدت ، من شهید و مجروحان را حرکت می دادم … پسرم در کوچه خودمان بود ؛ قاب اکنون شکسته است. در همان خیابان طالغانی ، جنگ در جنگ بود. مورتزا و محمد نیز در خیابان تالغانی با کودکان بودند.”
(ادامه خواندن مادر دو شهید) … دختری وجود داشت که به من در حرم کمک کرد. چند روز دور ، پدر و برادرش در همان گورستان دفن شدند … ما شهدا را در ماشین نوشیدنی قرار دادیم و آنها را به شهرهای دیگری فرستادیم که اکنون در آن شهرها ناشناس هستند … ما فرصتی برای حفر صحیح نداشتیم. بنابراین اجساد شهدا در قبر می ماند. ما چاره ای نداشتیم … یک هفته پس از دفن پسر کوچک من ، مورتا ، از رادیو شنیدم که Khorramshahr آزاد شد. در آن زمان من در آبادان بودم. اولین کسی که به پل Khorramshahr رسید. من از آزادی Khorramshahr ناامید نشدم. آن روز یک گوسفند را قربانی کردم … بعد از اینکه Khoramshahr آزاد شد و من به آنجا بازگشتم ، استخوان های پراکنده شهدا را جمع کردم. (صفحه ۱)
منبع : خبرگزاری ایرنا