زنده نمانید، شکوفا شوید
– جلو رفتن، تا ابد در چنگال آسیب های گذشته یا حتی توهین های روزمره که هر انسانی در معرض آن است زندگی نکند. ما باید بتوانیم از آنچه اتفاق افتاده است حرکت کنیم و دعواهایی که داشته ایم را فراموش کنیم. اما، چه کسی می تواند با خیال راحت رانندگی کند و خاطره یک تصادف وحشتناک در خط مقدم ذهن خود باشد؟ چه کسی می تواند دوباره عاشق شود در حالی که در مورد طلاق دردناک نشخوار می کند؟
فراموشی حیاتی است، اما حافظه نیز حیاتی است (امتناع از نادیده گرفتن آنچه بود و چگونگی بازیابی آن). هنگامی که به یاد می آوریم، میل خود را برای فراموش کردن و نگه داشتن تجربیاتی که آنها را معنی دار می کنیم (مثبت یا منفی) مهار می کنیم. انجام این کار به ما کمک می کند تا سازگار شویم و رشد کنیم، از اشتباهات خود درس بگیریم و به اهداف آینده خود برسیم. یادآوری تجربیات سخت و دردناک می تواند به ما کمک کند زمانی که زندگی به خوبی پیش می رود و از موفقیت ما متواضع می شویم سپاسگزار باشیم. یادآوری زمان هایی که آسیب دیدیم به ما می آموزد که از چه تهدیدهایی اجتناب کنیم و به چه کسانی اعتماد نکنیم. نیچه می گوید: هم توانایی به یاد آوردن و هم نیاز به فراموشی به یک زندگی خوب کمک می کند.
این قطعه را درباره معنای شکوفایی و چگونگی پیشروی در برابر ناملایمات با تأمل در خاطره و فراموشی می نویسم. چون میخواهم شما را دعوت کنم تا زمانی را در گذشتهای نزدیک به یاد بیاورید که بسیاری از ما با آن مواجه بودیم. لازم دیدیم از خود فاصله بگیریم و شاید فراموش کنیم. قدم زدن در فروشگاههای شلوغ، غذا خوردن در رستورانهای شلوغ، شرکت در کنسرتها و رویدادهای ورزشی، مهمانیهای فارغالتحصیلی، و جشنهای مذهبی، دیگر احساسات سورئالیستی را که بسیاری از ما پس از بازگشت به زندگی «عادی» در پی همهگیری جهانی تجربه کردهایم، تداعی نمیکند. . با این حال زمانی بود که چنین فعالیتهایی غیرقابل تصور بود، زمانی که هیچکس نمیدانست ویروس چگونه گسترش مییابد یا چه کسی بیشتر در معرض خطر است، زمانی که خانوادهها از دیدن یکدیگر جلوگیری میکردند و مکانهای عبادت بسته میشدند. سعی کنید (اگر مایلید) آن روزهای اولیه عدم اطمینان، اضطراب و ترس را به یاد آورید. (مقاله پیشنهاد می شود ۷ راه برای مقابله با احساس سردرگمی در زندگی بخوانید.)
حال از خود بپرسید: شکوفایی در چنین زمانی چه معنایی داشت؟ وقتی آن فعالیتهایی که «غیر ضروری» تلقی میشوند متوقف شوند، تصور ما از زندگی خوب چگونه خواهد بود؟
به نظر می رسد شکوفایی در میان رنج های شدید ممکن نیست. رفاه اغلب مترادف با شادی و موفقیت به تصویر کشیده می شود. وقتی بقا به ارزش غالب جامعه تبدیل شده و همه نشانه های معمول زندگی خوب ما ناگهان از بین رفته اند، چگونه پیشرفت کنیم؟
برنامه شکوفایی انسان دانشگاه هاروارد پنج حوزه اصلی را برای ارزیابی شکوفایی انسان فهرست می کند:
شکی نیست که اینها جنبه های ضروری زندگی خوب هستند. با این حال، در ماه های اولیه سال ۲۰۲۰، هر یک از این جنبه های رفاه تغییر کرد. افسردگی، اضطراب و نارضایتی بیداد می کرد. ما از ترک خانههایمان دلسرد شدیم و به ما گفتند که مراقب سلامت جسمی و روانی خود نباشیم. زندگی ما سرگردان بود، بدون هیچ مسیر روشنی به جلو و هیچ اطمینانی در مورد آینده. ما از جامعه خود بریده بودیم و توانایی ما برای ابراز استعدادها و فضایل مختلف به شدت محدود شده بود. (مقاله پیشنهاد می شود ۳ ایده ارسطو برای ساختن یک زندگی خوب بخوانید.)
در میان چنین خطری، امید به راحتی جای خود را به ناامیدی می دهد و این باور که می توان زندگی غنی و پرباری داشت از بین می رود. به عقیده ارسطو، دقیقاً در چنین لحظاتی از کدورت اخلاقی و وجودی است که انسان به نمونه هایی برای الگوبرداری از چگونگی زندگی و شاید حتی شکوفایی در بحران ها نیاز دارد. در بهترین زمان، این الگوها در خانواده ها، محل کار، مراکز مذهبی و جوامع محلی ما یافت می شود. در دوران دوری اجتماعی و انزوای عمیق، باید آنها را در تاریخ، ادبیات و آثار هنری جستجو کرد. در آنجا ما اغلب با افرادی روبرو می شویم که در حال گذراندن آزمایشات زندگی هستند که با زندگی خودمان همخوانی دارد. کسانی که کمربندهای بخت را با استقامت و لطف به دوش می کشند.
تصادفی نیست که رمان طاعون اثر آلبر کامو در سال ۱۹۴۷ در تابستان ۲۰۲۰ به پرفروشترین کتاب بینالمللی تبدیل شد. دکتر ریو، قهرمان داستان، شجاعت، خرد و عشق لازم برای مراقبت از بیماران و در حال مرگ را نشان میدهد و در عین حال انسانیت خود را دست نخورده نگه میدارد. . همچنین نباید تعجب کنیم که آثار داستانی و هنری می توانند نقش اساسی در پرورش یک زندگی غنی داشته باشند.
وقتی در «آزمایش هدیه زندگی» گرفتار می شویم، چگونه چیزهای خوب را به خاطر می آوریم؟ چگونه زمان حال را فراموش کنیم و خود را از واقعیتی که ما را تهدید می کند رها کنیم؟
پاپ فرانسیس در نامهای اخیر درباره تخیل ادبی و شکلگیری معنوی، به «ارزش خواندن رمان و شعر بهعنوان بخشی از مسیر رسیدن به بلوغ شخصی» میاندیشد. فرانسیس با تأکید بر توانایی ادبیات برای «باز کردن فضاهای درونی جدید» اصرار میورزد که خواندن «به ما کمک میکند از گرفتار شدن در دام افکار وسواسی که میتوانند مانع رشد شخصی ما شوند، جلوگیری کنیم.» این کار را با یادآوری این نکته انجام می دهد که زندگی آنگونه که امروز آن را تجربه می کنیم، کلیت وجود نیست. شرایط تغییر میکند و کسانی که شخصیتهای انعطافپذیر پرورش دادهاند، میتوانند زندگی معناداری داشته باشند، حتی در دلخراشترین موقعیتها. (مقاله پیشنهاد می شود توانایی پذیرش عدم قطعیت بخوانید.)
بیشتر از آن، به ما این امکان را میدهد که از خود فراتر برویم، خود را در یک کتاب خوب گم کنیم و از کسانی که عمیقاً به معنای خوب زیستن فکر کردهاند، درسهایی در هنر زندگی بیابیم. همانطور که کلایو استیپلز لوئیس می گوید: “با خواندن آثار غنی ادبیات، من هزار مرد می شوم و در عین حال خودم می مانم.” من مانند عبادت، عشق، عمل اخلاقی و معرفت، از خودم فراتر می روم و هرگز بیشتر از خودم نیستم.
آیا جوهر معنای زندگی ارزشمند نیست که برای تکامل و شکوفایی به خود اضافه کنیم؟ آیا این همان شکوفایی نیست که هر یک از ما بدون توجه به آنچه در دنیای اطراف ما می گذرد به آن فرا خوانده شده است؟
محمدامین مختاریان
مطالب مشابه:
منبع: کلینیک آوان