شعلههای شعرهای پروانهای+ صوت
Tehran- Irna- شعر شاعران بیماران پروانه ای مانند شعله های آتش را توصیف می کند که قلب هر انسان را می سوزاند. چه رسد به کسانی که دام دارند که با این بیماری دست و پنجه نرم می کنند و به دلیل تحریم بیماری ، سوزانده و شمع می سازند.
به گفته گزارشگر فرهنگی ایرنا ، شاعران کشورهای مختلف در یک جلسه ادبی اشعار نوشتند که خواننده را به گوشه ای از درد بیماران پروانه معرفی می کند. به عنوان مثال ، یکی گفت من به تاول های فرومایه عادت کرده امیکی گفت حتی نوازش برای شما مضر استشاعر دیگری گفت من صدای خنده شما را ندیدم ، شاعری که پروانه بود گفت من یک پروانه خواهم بود و دیگری گفت دستان دست خود را به خدا می گیرید.
در جلسه ادبی ، با حضور گروهی از مقامات مجلس نمایندگان و بیماران وبینار توسط گروه بین المللی هندی ها ، شاعران مانند Alireza Ghazveh ، Iraj Ghanbari ، Nasser Dosti ، Mohammad Mehdi Parvizi ، Ali Mazil ، Najmeh ارتش ، Zahra Parvizi ، Nahid Sotudeh ، Sara Ramazani ، Laily Hazrat ، Lily Hazrat ، Lily Bonaian Aboroujani ، Solmaz Nasraz Nasrat Nasraz Nasraz Nasraz Nasrazani ، Solmaz Nasraz Naser و سید سعودی آلاوی حضور داشت. ما برخی از اشعار ارائه شده در این جلسه را مرور می کنیم.
بالهای من و پرهای من شکسته ، هل داده شده (رسول شریفی)
با تاول و زخم ها برای روزها ؛ با اعتقاد من که یک بهار دیگر
پروانه زخمی من پر از شور و شوق ، اما ؛ بالهای من و پرهایم شکسته ، دست و پنجه نرم می کند
Hearts in the Fiery Fier (سید مسعود آلاوی)
قلب های موجود در آتش سوزی بیشتر عاشق هستند. در میان لب های شعله ها عاشق هستند
که وقتی زبانها پر از گفتار هستند ؛ چشم ها بیشتر از این عاشق هستند
لحظه سوزاندن پروانه در شعله شمع ؛ برای دانستن سینه های سوخته بیشتر دوست دارند
بیماران از آن قلب بدون درد که ؛ عاشق عشق در حضور آموخته شده برای دوست داشتن بیشتر
یک نفس از خاکستر ، شعله ؛ قلب در آتش سوزی
من یک پروانه خواهم بود (زهرا مازنی)
اما من ، در سپیده دم هنگامی که تاریکی به اوج خود رسیده است ، من پیله را بر روی بالهای زخمی خود می شکنم ، و پرواز خواهم کرد و به نور می رسم ، در سمت راست ، من یک پروانه خواهم بود.
دستان دست خود را در دست خدا (سید این رازوی توسط هند) بگیرید
نماز Novoad Mesules ؛ دستان خود را به دست خدا می برید
با تشکر از صبر شما ، مادرم ؛ پروانه شما زود بهبود می یابد
سلولها به شما لبخند می زنند (پروانه نجاتی)
پروانه به بالها و ریختن تازه ؛ وقتی پای آتش نیست.
بالها کجاست و سوراخ می شود. نه سرگیجه ، سرم دوباره درد می کند
این یک تفاوت بین ما و شما ، پایان گفتگو است. دوباره در پوست آرزو نمی کند
شما باید مقاومت کنید. این درد ماندگار است ؛ در ورق های زندگی داستان های قابل خواندن است
سلولها به شما لبخند می زنند. لب ها به شما باز می شوند.
پاروانگ بالها و بالهای متروکه هر طرف باغ
این زخم سهم شما از تازه بودن نیست. به لباس نیاز دارد
باید دعا نماز باشد ، اشتیاق زندگی است. موسیقی طراوت و لحن زندگی است
بارانی چشم است و هوا آسمانی است. دست یک عشق اما غیر جذاب است
احساس می کنید که ، جان شما را زنده می کند. نسیم نسیم که رایحه را پراکنده می کند
این هدف از بخش کوچکی از ماست نازل ؛ روح و ابدیت و عشق آتشین است
پروانه کنار فر قرار می گیرد. بیماری که از شما بمیرد. صبور باشید
به آرامی در این قبر قدم بزنید (محمد Eshrat جزئی از هند)
از پرنده کوچک من اذیت شوم. دل شکسته و دلتنگ رودک من
به آرامی در این قبر قدم بگذارید. پروانه ای که روی لحن کودک من نشسته است
این قسمت و روز من بود اگر این ، صد شکر (میترا ملک محمدی)
من از خدا خواستم آرامش خاطر باشد. که ستون بدن من ، سواب و ضرب و شتم باشد
زخمهای بدن من انگار که لحن شما زخمی می شود. درد هیچ چیز نیست ، تو روح من هستی
باغبان من در مادرم حامی من ؛ خوب از لحظه ای که زندگی من و دنیای من هستی
دست تو لحن مرزی من از لحن رنج من است. دوباره لبخند بزنم تا ضرب و شتم من باشد.
زندگی من خنده و سرگرمی و آرامش من ؛ نگران مادر خوبم نباشید.
اگر این ، اگر این ، صد شکر باشد ، بخشی و روز من بود. مادر من ، سنگ قیمتی که پیدا می کنید و پنهان می شوید.
رقص و پاها (محمد آرمن حبیب از هند)
با شعله شمع که رقصید ؛ تاول ها به تن و پا می رقصند
با زخم زخم روی لحن وجود ؛ کره
بالهای این مجوزها با بوسه شما امضا شده است (فاطمه نانی زاد)
o که در شمع وجود شعله های آتش ؛ در نفس های شما یافت می شود. پروانه ها یافت شد
شما از این پروانه های قرمز رنج نمی برید. اشکهای شما بارها و بارها است
هرگز از زمزمه ، آه ، آینه نشنیده اید. جوانه های لب های شما هر بار بیرون است
با امید به نور و نور ؛ لحظه های تاریک امروز شما فردا هستید
باز هم شما پر از اشتیاق به زندگی هستید. هر وقت این درد در رگهای شما بی پروا است
یک باغ شبنم گاهی شما را شلیک می کند. بالهای این مجوزها با بوسه امضا شده شما
به جز عشق مادر (سید مهدی از هند) وجود ندارد
قلب پروانه غم انگیز نیست. هیچ کس دیگری از نظر خون او نیست.
قلب او بر صبر بالها و پر. جز عشق مادر نیست
من به تاول های بی نهایت عادت کرده ام (سامان رحیمی)
مادرم وقتی قلبش را باران می دهد. خرد کردن خود را در گلو آهسته پنهان می کند
من مشتاق هستم که آن را در آغوش بگیرم. نوازش های او نیز باعث حواس پرتی من می شود
کودک من ، یک پروانه از پیله بیرون آمد. بالهای زخم من ، عاشق شفابخشی است
تختخواب من از برگهای گل ، صدای ابریشم من. فرش زیر پاهای من ریحان باغ من را می سازد
من بی قرار هستم بعضی اوقات اما لبخند او ؛ Zemiristan زندگی من را خواهد ساخت
من به تاول های عظیم عادت کرده ام. رنج من خدای خوب من را آسان می کند
من مطمئن هستم که سختی های این روزها از بین رفته است. فیض بی پایان او یک روز را تشکیل می دهد
من خنده تو را ندیدم (قربانی فرزان)
در پروانه این خانه اما ؛ همیشه
انار نارکاتی در شاخه وجود ؛ اما خونین
دهان شما همیشه زخم شما را دارد. همیشه که از فراوانی درد خون دارید
از غم و اندوه شما ساکت نخواهد بود. برای من آسان نیست.
من صدای خنده شما را ندیدم. دوباره در گوش گوش بپیچید
چه چیزی مانند یک گنجشک کوچک خواهد بود. شما همچنین لانه را پر می کردید
بهار بهار ، به اندازه کافی برای تاول. روی لحن خود شکوفا کنید
آنقدر با زخم پوشانده شده است که حتی ؛ بشر این زخم ها پیراهن شما هستند
همیشه برای من پشیمان بوده است. دستان خود را محکم بگیرید.
نتوانست این دنیای کوچک را بسازد. بین رنج از غم و اندوه
با بال های زخمی خود را نادیده گرفت. قلب برای پرواز. شما خون دارید
به چشمان پر از نور ؛ دنیایی که شما را مسحور کرده اید
مانند پرنده ای که باز است (اماد الدین ربانی)
زخم های من باز است ، صحبت می کند. بی تاب درد من شروع می شود
من پدرم را برای پدرم ناز می کنم. ناز من را ناز خرید
مادر هر بار که قلب ما می گرفت. پنجره ای به خدا باز می شود
تحریم بسته راه روح و زنده ؛ من زنده هستم که آن معجزه را دوست دارم
من دیده ام که خوابم رها شده است. می بینم! مثل پرنده ای که باز است
پروانه های دفتر نقاشی من ؛ گفت که بهتر از همه پرواز می کند
دست خالی به بابا رسید (ماسومه هورموزی مغادام)
درخشش چشم زیبای او ؛ صورتی رنگ دنیای او بود
دامن گل پر از ؛ قاصدک مبارک
یک شب بیدار شد بیدار شدن لانه زنبوری
جوانه روی دستش زخمی شد. کوکا
بازی کودکانه او گم شد. پر از رویای خود زرد
دست خالی به بابا رسید و ؛ ؛ گفت تحریم او بود
رقص پروانه ها هیجان زده شد. روی دستهای خنک ساراشیش
خوابید و درد را تمام کرد. بدن یخ او ، سیاه دنیای او
حتی نوازش برای شما مضر است (نگین نقبی)
وقتی خدا روحیه و روز ما را در نظر می گیرد. دعاهای من بدون شک برای شما مؤثر است
با بال های خسته ، وجود رو به من ؛ هرم نفس های خود را ، شرر عزیزم
مانند یک پروانه برگشتی آتش ؛ حتی نوازش برای شما مضر است
شما می سوزید و هیچ کاری نمی کنید. وقتی درد مردم را می دانید
مومیایی برای زخمهای شما هیجان انگیز نیست. در این دنیا که حقوق بشر دارد
نگویید که پروانه شعله آتش است (زاهرا امام وردی)
مصدومیتی که خوش شانس بود و شانس من از بین رفت. چه داغ به وطن من آمد
زبان به شکوه باز نخواهد شد ، نه؟ که زخم های عمیق من شبیه دهانم بود
نه گوشواره های ماه و نه ستاره های سینه کوچک. چه حیف که سینه متورم شده بود
گل گلها همه زخم ها شکسته و بدون شک ؛ درخت من که روی بدن من شکوفا می شود
نگویید که قسمت پروانه شعله آتش است. که باغ دامن مادرم زندگی من شد
تمام آینه من همه جا را ترک کرد. بدون شک همین محاصره دلیل بود
منبع : خبرگزاری ایرنا