کتاب و ادبیات

طوفان دیگری در راه است

تهران- ایرنا- «محسن حججی» که به گفته رهبر انقلاب او را سخنگوی شهدای مدافع حرم می نامیدند، پس از همکاری با «زهرا عباسی» در نمایشگاه شهدای دفاع مقدس، اهدا کرد. او کتاب “طوفان دیگری در راه است” را به عنوان یادگاری نگه می دارد. و یک هفته بعد به خواستگاری او رفت.

روز پنجشنبه ۲۷ مرداد در تقویم رسمی به عنوان روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم نامگذاری شده است زیرا سالروز شهادت «محسن حججی» است. همان شهیدی که اهل نجف آباد اصفهان و از نیروهای لشکر زرهی هشتم نجف اشرف بود و در سال 1395 پس از اسارت توسط گروه تروریستی داعش در منطقه مرزی سوریه و عراق سر بریده شد.

رهبر معظم انقلاب در 11 مهر 96 در دیدار با خانواده شهید حججی فرمودند: امروز نام حججی به نامی برجسته، ممتاز و درخشان در سراسر کشور تبدیل شده است که این به برکت زحمات شما عزیزان است. جوان و شهادت مظلومانه اش. البته همه شهدای ما عزیز و همه مظلوم هستند. غیر از محسن شما – محسن ما – شهدای دیگری هم هستند که در همین راه به شهادت رسیدند. یعنی دشمن در حالی که زنده بودند سرشان را برید و ضربات مهلکی به آنها وارد کرد.

وی از شهید حججی به عنوان سخنگوی شهدای مظلوم مدافع حرم یاد کرد و افزود: خصوصیتی در این جوان وجود داشت که شاید برخی از آن ها را بدانیم اما بسیاری را شاید ندانیم. خدای متعال به خاطر همین ویژگی ها این جوان را عزیز می کند و وقتی عزیز شد نماینده و سخنگوی این همه شهید می شود. یعنی این شهدایی که در ایران، افغانستان، عراق و جاهای دیگر در این جبهه مبارزه با تکفیری های خبیث و دست نشانده های آمریکا و انگلیس جان باختند، در واقع همه اینها در این جوان خلاصه می شود.

شهید حاج قاسم سلیمانی وی در خصوص رشادت های شهید حججی در دوران اسیر داعش گفت: چرا شهید حججی گریان را ندیدی؟ چرا این آرامش را در او دیدی؟ اصلا به زمین نگاه نمی کرد. بیایید به افق او نگاه کنیم. انگار چیز دیگری دید.

طوفان دیگری در راه است

زهرا عباسی درباره یادگاری حججی گفت: هر دوی ما از اعضای موسسه شهید کاظمی بودیم. بهتر است بگویم سر سفره شهید حاج احمد کاظمی همدیگر را دیدیم. ما
با هم بودیم و در یک مسیر بودیم اما نه می دانستم آقا محسن از بچه های مؤسسه است و نه از فعالیت های من در مؤسسه خبر داشت. واقعیت آشنایی ما این است که من و آقا محسن مدت کوتاهی در نمایشگاهی که برای شهدای دفاع مقدس برپا شده بود با هم همکاری کردیم و از آنجا بود که آقا محسن من را دید و برای ازدواج انتخاب کرد.

وی افزود: آخرین روز نمایشگاه بود که آقا محسن کتاب «طوفان دیگری در راه است» را به من دادند و از من خواستند که آن را به یادگار از ایشان نگه دارم. البته کتاب «سرباز سال های ابری» را هم به آقا محسن هدیه دادم و بعد از یک هفته به همراه خانواده به خواستگاری من آمدند.

داستان کتاب طوفانی دیگری در راه است سید مهدی شجاعی درباره زنی به نام «زینت» است که ریشه اش به خانواده سادات می رسد و در برهه ای از زندگی به دلیل نبود پدر و دوری از خانواده، به بیراهه کشیده شده و خواننده و رقصنده شده است. در مجامع دربار پهلوی. او شرکت می کند اما ناگهان در یکی از این برنامه ها اتفاقی برایش می افتد که مسیر زندگی اش را به کلی تغییر می دهد.

این کتاب چند شخصیت دیگر هم دارد، یکی پسری به نام «کمال» و دیگری پدرش به نام «حاج امین». کمال شخصیت فوق العاده معصوم این داستان است که به دلیل صداقت مورد لطف خداوند قرار گرفته و پدرش نیز شخصیتی مقابل است که در طول داستان درگیر اتفاقات مختلفی می شود.

شاید خواندن همین چند خط برای درک سیر کلی داستان این کتاب کافی باشد، اما این تنها بخشی از داستان پر پیچ و خم و جذاب این کتاب است. داستانی که مخاطب را مجبور می کند کتاب را زمین نگذارد و تمام 396 صفحه این کتاب را در یک نفس بخواند.

در واقع این کتاب نه تنها یک رمان است، بلکه می توان آن را یک کتاب تربیت اخلاقی نیز دانست. شجاعی که علاقه زیادی به بیان مفاهیم اخلاقی در قالب داستان دارد، در این کتاب از این علاقه نهایت استفاده را برده و داستانی را روایت می کند که در آن یک زن رقاص با توبه و بازگشت به سوی خدا به درجه ای از ایمان می رسد. معلوم می شود دل مردم را می خواند.

ابتکار نویسنده در پیوند دادن سرنوشت یکی از شخصیت های اصلی داستان به زندگی شهید مصطفی چمران و فرار کوتاه او برای معرفی شخصیت چمران باعث خواندن بیشتر داستان شده است. البته این تنها مرجع تاریخی نویسنده نیست. شجاعی در عوض با روایت زندگی شخصیت هایش از دو مقطع مهم تاریخ ایران صحبت می کند و با پرداختن به گوشه هایی از فساد دربار پهلوی، داستان را تا پیروزی انقلاب و سپس آغاز انقلاب پیش می برد. جنگ و سالهای پس از آن و بدین وسیله مروری اجمالی بر اساس تاریخ معاصر کشورمان است و داستان اصلی کتاب را نیز پیش می برد.

طوفان دیگری در راه است

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

ریاضی را بکن، فردی که در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تهران رتبه اول را گرفت، با بورس به آمریکا آمد، دکترای فیزیک کوانتومی را اینجا گرفت، بلافاصله بعد از گرفتن مدرک دکترا، رتبه اول را در بین تمام دانشگاه های آمریکا کسب کرد. در یک شرکت معتبر آمریکایی با بالاترین حقوق و امکانات استخدام شد و درست زمانی که توانست ثمره زحماتش را درو کند و بزرگترین کیف پول دنیا را بخرد، همه اینها را رها کرد و برای ادای احترام به لبنان رفت. خدا و پیامبر و شیعیان مظلوم.

میدونی لبنان یعنی چی؟! یعنی آتش و گلوله و توپ و تانک و خمپاره! یعنی نفس کشیدن در اضطراب و استرس! یعنی روزی هزار بار مردن و زنده شدن! شاید فیلم های لبنانی را در تلویزیون ایران دیده باشید و ببینید اسرائیل با این مردم بدبخت چه می کند. شنیدن و دیدن برایم غیرقابل تحمل است چه برسد به… حتی نمی توانم تصور کنم روزی در چنین محیطی زندگی کنم!

فکر نکنید آنجا مشغول مهندسی و کار تخصصی است، نه! اسلحه را برداشت و با مردم آنجا شروع به درگیری کرد. به نظر شما چنین موجودی شگفت انگیز نیست؟! آدم باید آبرو و احترام و شرف و شغل بی نظیر و درآمد نجومی و ویلای سه هزار متری خود را در بهترین نقطه آمریکا رها کند و به سرزمین ناامنی و فقر و خون و آتش و گلوله پناه ببرد؟! اگر متوجه جوانه زدن دو شاخ جدید روی سر من شدید، بدانید که علت آن ملاقات با این شخص بوده است! درست مثل دو شاخ قبلی چند سال پیش به دلیل آشنایی با سرکار ساخته شد.

دلیل این همه تصمیم و تحرکات چه بود؟ خداوند! این خدا باید همان خدایی باشد که یک نفر را از اینجا می گیرد و آنجا اسکان می دهد! من خدا را به چشم خودم ندیده ام! اما وجود امثال او یا خودتان باعث می شود که آدم به جذابیت چنین خدایی ایمان بیاورد. جدید! همه این شیرین کاری هایی که گفتم از یک طرف، جذابیت شخصیتی و وجودی این آدم هم از طرف دیگر. اگر فقط یک بار او را ببینید، مسحور تمام انسانیت، عظمت، زیبایی و لطافت او خواهید شد.

منبع : خبرگزاری ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا