لبخند بزن رفیق تاجیکی من
تهران- ایرنا- جمعی از شاعران ایرانی و تاجیکستانی همزمان با سفر رئیس جمهور کشورمان به تاجیکستان گرد هم آمدند و سروده های خود را قرائت کردند. مثل سعید بیابانکی که می گفت: «چند وقت است دلم مثل رودخانه است، لبخند بزن دوست تاجیک من.
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، جمعی از شاعران ایرانی و تاجیکستانی این سفر را جشن گرفتند مسعود بزیکیان رئیس جمهور کشورمان به همراه وی به تاجیکستان سفر کرد و بنیاد سعدی از این فرصت استفاده کرد و با همکاری سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان کلوپ ادبی برگزار کرد. به هزار سال پیش برگردند و خود را در زمان رودکی و فردوسی ببینند.
در این مراسم که در کتابخانه ملی تاجیکستان برگزار شد، سید رضا صالحی امیری وزیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی ستارگان امان زاده وزیر فرهنگ تاجیکستان را همراهی کرد. علیرضا حقیقیان سفیر ایران و جمعی از مسئولان فرهنگی دو کشور نیز حضور داشتند، شاعران ایرانی و تاجیک به قرائت آثار خود پرداختند و قطعات موسیقی تاجیک نیز اجرا شد.
شاعری که حرف تلخش حبه قند بود
افشین علا چه زیبا به یاد ماندنی گلتمند خلف او شعری را خواند که اسفندماه سال گذشته در سوگ از دست دادن این خواننده سرشناس موسیقی تاجیکستان سروده بود. همان شاعری که در ۲۹ فوریه سال گذشته در سن ۷۴ سالگی بر اثر سرطان درگذشت و در قبرستان لوچاب شهر دوشنبه به خاک سپرده شد:
بیماری که شبیه هیچ بیماری دیگری نبود، از غرش فرو افتاد. درویش که مردی ثروتمند بود خرقه خود را درآورد
ایرانیان انسی پیر را با ناله اش داشتند. مربوط به گل باغ آن لاله بود
آهنگ او عمق احساسات ما را می دانست. بین ما و بی قراری پلی بود
آتشی کهن در سینه ما افروخته است. آری مثل اسپند روی این شعله بود
با ساقی این روز در ابدیت عهد ببند. تا آخرش بیاد بقیه قسم بود
سخنان تلخ از گلوی بی قرارش؛ چون مثل حبه قند بیرون آمد
ایرانیان، تاجیکها و افغانها در غم خود گریه کردند. ریسمان اتحاد بین ما گردنبند بود
ایران به ملت تاجیک تسلیت می گوید. با اینکه مثل یک مادر بود و بچه شیرینی بود
در پناه ماه هشتم بی گمان آسوده است; زنکه سلطان خراسان نیز از او خشنود شد
سعید بیابانکی هام که مورد تشویق حضار قرار گرفت و با خواندن تک تک شعرهایش به وجد آمد، گفت که این سومین بار است که به تاجیکستان می آید و هر بار خوشحالتر از قبل است. چون پرتاب شده به هزار سال پیش و زمان رودکی و فردوسی. وی خطاب به شاعران و نویسندگان تاجیک گفت: ما اشتراکات زیادی به خصوص شعر فارسی داریم. کمی به من نزدیکتر بیا چند وقت است که در دلم مانده است؟ لبخند بزن دوست تاجیک من» غزلی از کمال خجندی بخوانید یعنی کمال الدین مسعود خجندی معروف به شیخ کمال که از معاصران خواجه شیراز بوده و در غزل نویسی چنان مهارت داشت که دیوان او حدود هشت هزار بیت دارد:
نگذارید از شما گل بچینیم. چیدن که نبینن چه فایده ای داره؟
صد شربت شیرین برای دل خسته ات؛ آنها را نزدیک لب خود قرار ندهید و مزه آنها را بچشید
گفتم مژده نفرین را در گوشم می شنوم. من هم شنیده ام که گوش نمی دهند
خوشا به حال مرغی که خونش ریخته. آن را روی زمین بریزید و نگذارید بیفتد
وای حسن خاتمی
بیابانکی یک شعر «ناتمام» هم دارد که در این جمع خواند:
آرزوی دیدن ماه کامل؛ من از عصر به صبح، عصر به غروب
نخوردن هر شب به قصد توبه; جام به سنگ زدم، سنگ به جام
من دستی به بهشت دارم و پایی به جهنم. من نان حلال و آب حرام دارم
روزی خواهی دید که چیزی جز این نداری: زندگی تمام حرف های ناتمام
در عشق، اگر بیابانگردی؛ ناگهان ابن سلامی از راه می رسد
تو در این بیت دهنم را با بوسه بستی; چه پایان فوق العاده ای!
آیا لب های ترش تمشک و زهر مار همچنان یکسان هستند؟
حامد عسگری شاعر دیگری بود که این شعر را برای حضار خواند:
برای دل سوخته بستر و قبر یکی است; تمشک ترش و زهر مار یکی هستند
برای اشکها، عصبانیتها و هق هقهای ما تفاوتی ایجاد نکنید. مسیر چشمه و سیل و آبشار یکی است
گرده سهراب هنوز مثل عقیق سرخ است. سنت پدرسوختن هنوز هم همان است
زلیخا همچنان کنایه دارد و; هنوز در کنعان امید وجود دارد
قلبم هزاران بار در اندوه مبهم سوخت. دلیل سوختن آن هر هزار بار یکسان است
اگر بدون وضو در آغوش بگیرم حرام است; که طاق برنو و دوتار یکی است
یک شب ترنج، یک شب حلاج; به کی شکایت کنیم دوست من؟ یکی هست
تیغ به دست نوازش شده افتاد. علت خون جگر و انار من هم همین است
به آرزوی دلم برس! ادامه بده خدای هر دوی ما در پایان کار یکی است!
شاعران ایرانی حاضر در این مراسم عبارتند از: شاهدخت زارع گلستانی، لیلا محین حسین نیا و محمودرضا اکرمی فر وی همچنین از شاعران معاصر تاجیکستان نام برد گلخسار صافی آوا و شاعران دیگر تاجیک نیز حضور داشتند که برخی از آنها نیز به شعرخوانی پرداختند.
منبع : خبرگزاری ایرنا