مزدی که مدافعان حرم میگیرند خیلی زیادتر از تصور ماست
تهران- ایرنا- «کتاب عشق» سفرنامه مبارزه و جهاد مدافعان حرم در سوریه است که به قلم اسماعیل احمدی نوشته شده و به تمام اتفاقات جنگ سوریه می پردازد.
به گزارش ایرنا، جنگ سوریه چرا و چگونه آغاز شد؟ چرا به سوریه کمک کنیم؟، از همدردی خردادی های دوم با سوم خردادی تا تشکیل بسیج جهانی در سوریه، گزارشی از تاثیر انقلاب اسلامی در سوریه و شکست آمریکا و پیاده نظام آن، از غرب. دلار به مخالفان تا هزینه شخصی مدافعان و از سینه جوان مسیحی تا اعترافات فرمانده ارشد روسی و اظهارات فرماندار دمشق از جمله مواردی است. که در «پایان عشق» نوشته اسماعیل احمدی میخوانید.
این کتاب شامل ۱۸ سفرنامه مطبوعاتی مدافعان حرم از جنگ و جهاد در سوریه و اشعار نویسنده از سفر نوروزی به جبهه مقاومت در سوریه و لبنان است که پس از انتشار در خبرگزاری ها، روزنامه ها و پایگاه های خبری در ۲۳ فصل. و ۲۶۰ صفحه توسط انتشارات «کتاب رواق اندیشه» وارد بازار نشر شده است.
در فصل دهم این کتاب با عنوان حقوقی که مدافعان حرم می گیرند خیلی بیشتر از آن چیزی است که ما تصور می کنیم آمده است:
من هم مثل خیلی از شما از تلگرام و اینستاگرام و رسانه های این طرف و آن طرف دنیای مجازی هستم. من از مدافعان چه شنیدم؟ چقدر پول می گیرند؟
اینکه محافظانش را به زور می برند، همین چند شب پیش در مهمانی خانه ما به همسرم گفت تو را به زور بردند، آن هم در نوروز؟ یا چند شب پیش که رفتیم مهمانی خانمی گفت چرا این بیچاره های بسیجی را به زور به سوریه می بری؟ مادرانشان چه گناهی کردند؟ و من تعجب کردم و گفتم به زور؟!! که گفت آره امروز یه جایی بودم یه خانمی گریه میکرد میگفت بچه همسایه ما رو به زور میبرن سوریه و مادرش صبح تا شب گریه میکنه(!!)
بله، من هم با این همه ذهنیت از یک طرف و با دیدن جنازه هایی که به شهرهایشان برده شده و روی هر تابوت یکی دو نوزاد و بچه خردسالی که پدرانشان داخل تابوت هستند گذاشته اند. در ایام نوروز به دمشق رفتم.
جای شما خیلی خالی بود اول از همه به حرم بی بی زینب(س) رفتم و وقتی به خودم آمدم دیدم کنار حرم عمه ام نشسته ام و دارم گریه می کنم. ای کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که ضریح را در آغوش می گرفتم تا هیچ شیطانی جرات نمی کرد به این حرم ملکوتی نزدیک شود.
در عشق بازی آنقدر داغ بودم که وقتی به خودم آمدم تمام غم های دنیا بر سرم فرو ریخت و دلم بدجوری شکست. وقتی برای اقامه نماز از حرم خارج شدم، ۱۰ نفر در حرم نبودند و یاد دو سفری که قبل از جنگ به سوریه داشتم افتادم. دیدم تمام صحن پر از جمعیت است، یاد ناله های زنان عرب افتادم که عادت دارند وقتی به حرم می آیند برای عمه ما گریه کنند.
زیارت که تمام شد، دیگر زیارت های من شروع شد. از سنگرهای مدافعان حرم در دمشق گرفته تا حلیمه، قنیطره، دریا، درعا، تل العیس، تل اربعین، حمص، نبل، الزهرا، لاذقیه، حلب و… خلاصه همه را دیدم. مناطق تحت کنترل نیروهای سوری و آزاد شده را در نهایت درک کنیم. کدام یک از مدافعان حرم افغانی، عراقی، لبنانی، پاکستانی و… البته ایرانی به زور آمدند و می خواستم ببینم چقدر پول در جیبشان است؟
اگر اشتباه نکنم عصر بود و تازه اذان خوانده شده بود که به مسجدی در کنار پاسگاه نیروهای مردمی در ابتدای شهر نبل رسیدم. وارد مسجد شدم که البته ویران شده بود. چشمانم به گوشه شبستان خیره شد. نمایشگاه کوچکی که قبور ائمه بقیع و درب سوخته کوچه بنی هاشم به طور کامل تعمیر شد. روحانی که سید جوانی بود با لباس رزم وارد شد و بعد از او شیخ جوان دیگری با همان لباس نظامی و سپس ۲۰ نفر از مدافعان حرم که همگی افغانی بودند صف کشیدند.
بعد از اینکه کمی با هم دوست شدم و فهمیدم نویسنده و رسانه ای هستم سردرد شروع شد چون همه می گفتند خدایا کاری کن که اینجا بمانیم چون می گویند نباید بیشتر از ۲ ماه اینجا بمانیم. مگه جنگ تموم نشده و باید برگردیم؟!» با خدا روبرو میشی…
و من که التماس آنها را با زبان می شنیدم و چهره های معصومشان را با چشمانم می دیدم از این احساسات شوکه شده بودم و مدام با خود می گفتم: آیا آنها با بافت ذهنی من تفاوت دارند؟!
روزها و شب ها را در معابر و خاکریزها سپری کردم، صحنه های عجیب و غریب جدیدی از زندگی ام رقم خورد. وقتی از آن پسر ۱۷ ساله که احتمالاً گردنش بزرگتر از اسلحه اش بود پرسیدم که بی وظیفه اینجا آمده ای، ناراحت شد و با غرغر حیدری گفت: از بچگی یاد گرفته ام. تو هل من ناصر و من فقط لبیک گفتم یا حسین.. حالا که وقت کمک به استاد است و من که خیلی کم آورده بودم و جسارت نداشتم بگویم چقدر پول میگیری برای اینکه موضوع را عوض کنم، گفتم اهل کجایی؟
منبع : خبرگزاری ایرنا