کتاب و ادبیات

«میثاق صادق» روایتی از یک شهید روحانی که هنوز پیکرش مفقود است

تهران- ایرنا- کتاب «مصطق صادق» روایتی از زندگی داستانی شهید روحانی «صادق محمدی» است که همچنان مفقودالاثر است و شاید به گفته گروهبان «سید محمد باقرزاده» فرمانده کمیته جستجوی مفقودین او نیز یکی از 2200 شهیدی است که خانواده هایش منتظر او هستند. بدن آنها برگشته است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، کتاب میثاق صادق به گلم فاطمه بیگ زاده تألیف شده و نویسنده با اشاره به خاطرات و سخنان خانواده و همرزمان شهید سعی کرده است زندگینامه داستانی رهبر معنوی شهید صادق محمدی را به تصویر بکشد.

نویسنده در مقدمه کتاب نوشته است: آوازه شجاعت و استقامت دلیرمردان جنگ هنوز از جبهه های غرب و جنوب به گوش می رسد. کافی است دست دل و جانمان را بر آرامش این مرز بگذاریم. آن وقت صدای «جهنم ناصر ینصرنی» را می شنویم و خاکی که برای ماندن و ماندگاری در اختیار مردان قرار می گیرد، نوعی ایثار و بخشش و ایثار است. آنان که سینه های خود را با عشق پوشانده بودند تا عارفانه سرود شهادت بخوانند و صمیمانه با جنگ وداع کنند. (صفحه 9)

اکنون که شهیدی از روحانیت، از نسل امام و انقلاب امروز پرچمدار قلم من شده است تا آن را صادقانه در صفحات یک فصل از جبهه و جنگ بخوانم و بار دیگر او را در داستانی به نام عهد صادق بیافرین تا محمدش بدانند و بفهمند. و بیاموزند که این مردان در اردوگاه ابراهیم چگونه مانند اسماعیل شجاع بودند تا عاشقانه به سوی خدای خود پرواز کنند. (صفحه 11)

در بخشی از کتاب میثاق صادق می خوانیم:

– پسرم! آیا برای انتخاب رشته به مدرسه رفتید؟

سابچشمی به صدوق نگاه کرد و رو به مادرش کرد: نه من نرفتم.

– چرا عزیزم؟ وقتی بقیه می خوام ببینم در آینده قراره دکتر بشی یا مهندس. شاید او معلم مهربانی است.

او این بار نگاهش را به سمت صدیق که در چهارچوب در کنار غلام عباس ایستاده بود معطوف کرد و ادامه داد: خانم و آقا نصرت الله عزیز که دوست دارند آقا صدوق دکتر شوند. سپس دستانش را به دعا بلند کرد: انشاءالله هر دو رشته ای را انتخاب کنید که به نفع آیندگان و این کشور باشد.

انشاالله. آره مامان همونطور که میگی اما… اما!!!

مادر بلند شد. بین ابروهاش گره زد و صورتش رو به خودش نزدیک کرد: -ولی نه. شما دوتا عاشق مطالعه هستید پس باید تا آخر ادامه بدی.”

– بله، درست است، من عاشق درس خواندن هستم، اما عشق دیگری در من شکل گرفته است.

اخم و لبخند مادر درهم بود: از این جوجه دو روزه. حالا دهانت بوی شیر می دهد. چیزهای ناشناخته!”

– نه مامان منظورم چیزی نیست که تو ذهنت هست به نظر من چیز مهمی است.

– پس چرا شروع کردی به سفت کردن و شل کردن؟ بگو چی شد

– هیچی، فقط تصمیم گرفتم به میدان بروم، همین. (صفحه 90)

نویسنده در بخشی دیگر از داستان زندگی این شهید دفاع مقدس چنین نقل می کند:

حاج علی فضلی با لبخندی زیبا بر لبان ادامه داد: فرماندهی گردان مسلم بن عقیل را به عهده بگیرید و فردا شب خط را بزنید و به طور کامل و بدون هیچ کم و کاستی از نقشه منطقه را پوشش داد. عدم توضیح و توضیح

صادق برخاست. نقشه نقشه عملیات را در بادگیرش گذاشت و گفت «چشم حاج آقا» و دست به عمامه اش زد. همه حاضران به او نگاه کردند. عمامه را گرفت. همه صادق را خوب می شناختند. او اهل عمل بود، حتی اگر جانش به خطر می افتاد، کارش را درست انجام می داد. عمامه را جلوی حاج آقای فضلی گرفت و گفت: این خدمت امانت باشد. اگر برگردم از تو می گیرم.»

یک دنیا حرف در این کار بود. دل حاج آقا سنگین شد. حس زیبایی در وجودش رخنه کرد. انگار کوهی از مشکلات از روی دوشش برداشته شد. او مطمئن بود که این عملیات قرار است لطف او را نشان دهد. (صفحه 275)

خدیجه محمدی قبل از شهادت همسرش خوابی دیده است که نویسنده چنین نقل کرده است: لقمه ای را که مادرش برایش آماده کرده بود با اکراه گرفت و با همان بغض ادامه داد: «خواب دیدم آقاجون با چند نفر تابوت خالی آورد و گذاشت. در وسط خانه ام، با وحشت و لرزش در تابوت را گرفتم.

رنگ از صورت مادر بیرون رفت. سینه اش را صاف کرد و در حالی که سعی می کرد چهره آرامی به او نشان دهد گفت: بابا چه خوابی می بینید صد بار گفتم با فکر نخوابید انشالله خیره شده است. تابوت خالی بود حالا بلند شو و برو سر کلاس مگه به ​​صدیق قول ندادی که یه روزی بهت افتخار کنه من برم بار کنم آبگوشت من (صفحه 308)

کتاب میثاق صدوق توسط انتشارات دهم در 330 صفحه به همت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران و سپاه حضرت سیدالشهدا (ع) منتشر شد.

شهید حجت الاسلام صادق محمدی

شهید صادق محمدی در اردیبهشت 1344 در تهران به دنیا آمد و از کودکی با معارف اسلام و قرآن آشنا شد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در حالی که 13 سال بیشتر نداشت در راه رسیدن به نتایج آن تلاش فراوانی کرد و پس از پیروزی انقلاب نیز با توجه به نیاز جامعه اسلامی به فعالیت های فرهنگی انجمن اسلامی مردمی را با همکاری چند تن از دوستانش تأسیس کرد. تاسیس شد

منافقین در دوران فتنه با انتشار نشریات و توزیع کتاب هایی که ماهیت ضد اسلامی آنها را تبیین می کرد و همچنین با اطلاع رسانی به مردم به مبارزه با این التقاط پرداختند. ترور شدند، او به قصد تحصیل علوم دینی و کسب علم و بصیرت هر چه بیشتر برای تحقق آرمان های انقلاب اسلامی راهی قم شد تا در سنگر روحانیت به مبارزه ادامه دهد.

شهید محمدی برای ترویج مسائل مذهبی و سیاسی به مناطق محروم کشور مانند کردستان و تفرش سفر کرد. وی مدتی مسئولیت واحد عقیدتی سیاسی لشکر هفت ولی عصر(عج) را بر عهده داشت که در این زمینه بسیار موفق بود و موجب ارتقای جایگاه فرهنگی و معنوی لشکر و سربازان آن شده بود.

صادق در اکثر عملیات ها حضور داشت و یک بار بر اثر موج انفجار در عملیات والفجر 2 مجروح شد و سرانجام در عملیات کربلای پنج پس از به عهده گرفتن فرماندهی گردان مسلم بن عقیل از سیدالشهدا. ارتش، او شجاعت زیادی از خود نشان داد. به طوری که حتی پس از مجروح شدن حاضر به بازگشت نشد و با رشادت و شجاعت به شهادت رسید اما پیکرش در منطقه شلمچه ماند و دوستانش با وجود تلاش های فراوان موفق به بازگرداندن پیکر پاکش نشدند.

در یکی از یادداشت های این شهید روحانی آمده است: خدایا خودت می دانی که سال هاست در انتظار شهادت بودم و از تو سپاسگزارم که به من عطا کردی… خدایا شکرت که به من فرصت شهادت داد. بندگان مخلص تا همه راه ها بسته نشده و جز ذات و نامردی و مصیبت راهی نیست، می توانید به این سوره یعنی شهادت برسید و پیروزمندانه به وصل خدا برسید.

نمی دانم چرا این زمان برای من متفاوت است. این بار جلو برای من خیلی زیباتر است. این دانشگاهی است که درس هایش را در هیچ جای دیگری نمی توان آموخت. این مکان یک خانه طهارت است که روح سالم را از بیمار جدا می کند. جلو آنقدر زیباست که دلم نمی خواهد آن را ترک کنم.

منبع : خبرگزاری ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا