نامه یک رزمنده جامانده از شهادت در «بچههای دهِ رستمآباد شمرون»
تهران- ایرنا- نویسنده کتاب «بچه های ده رستم آباد شیمرون» در نامه ای به شهید «سیدعلیرضا جوزی» به ذکر خاطراتی از دوران دفاع مقدس و همرزمانش پرداخت و وضعیت بازماندگان کاروان شهید را یادآور شد. در عصر کنونی
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، کتاب «بچه های رستم آباد شیمرون» با قلم نوشته شده است. حمید رحیمیان توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران و حضرت سیدالشهدا (ع) و توسط انتشارات دهم در ۴۴۶ صفحه در ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
رحیمیان در مقدمه کتاب نوشته است: در طول هشت سال جنگ تحمیلی، هر ایرانی میهن دوست و غیور با هر گرایش مذهبی به جبهه های حق علیه باطل در نقاط مختلف ایران و محله قدیمی رستم رفت. روستای آباد در شمیران یکی از این روستاهاست. محله ها بود. این روستا یکی از ۱۴۴ روستای با غیرت و مذهب شمیران تهران است که در دامنه جنوبی البرز قرار دارد. برخی از اهالی ده رستم آباد از طوایف اصیل شمیران هستند که به عنوان نمونه می توان تیره های رحیمیان، محسنیان، نوریان و رستم آبادی را که بیشتر به هم وابسته هستند، مثال زد. (صفحه ۱۰)
نویسنده از بزرگانی چون شهید حجت الاسلام است مهدی شاه آبادی یا آیت الله حاج ملا محمدعلی معروف به حاج آخوند رستم آبادی از یکی از اصحاب یاد می کند شیخ فضل الله نوری وی در نهضت مشروطیت در جنبش مشروطه بود و در سال ۱۳۳۲ به رحمت الهی پیوست و در رستم آباد شمیران مزارستان که در میدان اختیاریه و چهار راه داور قرار داشت و در زمان رژیم پهلوی تخریب و به پارک کودک تبدیل شد به خاک سپرده شد. کاربر تغییر کرد.
بیش از ۴۰ شهید و ده ها جانباز و رزمنده در هنگام عزیمت این رزمندگان از پادگان بلال سپاه تهران به سمت مناطق عملیاتی غرب و جنوب کشور مانند ستاره ها درخشیدند. نمازگزاران مسجد رستم آباد نیز کمک های مردمی جبهه ها را جمع آوری و تحویل ستاد اهداء کردند. (صفحه ۱۶)
رحیمیان درباره ثبت خاطرات رزمندگان و شهدای دوران دفاع مقدس نوشت: از ۲۷ فروردین تا ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ در گوشه ای بیرون از خانه در اتاقی دو متری دور از خانواده و تمام وسایل خانواده نشستم. و به فضل خدای مهربان و مهربان شهدا بخشی از خاطرات حضور در دوران جنگ تحمیلی که مربوط به پنج تن از دوستانم و همرزمان سادات که در روز عید قربان ۱۰ مرداد ۶۷ در ۶۵ کیلومتری جاده اهواز خرمشهر در محاصره خونین «جسد به تانک» و در کنار من به شهادت رسیدند. من در رشته نویسندگی تحصیل کردم. (صفحه ۱۸)
این نویسنده سعی کرده خاطرات نیمه اول سال ۶۷ تا پایان جنگ تحمیلی به ویژه در عملیات بیت المقدس ۶، عملیات سه جانبه دفاع ملی کوشک، عملیات غدیر و در عین حال را یادآوری کند. شرکت در دفاع از منطقه شلمچه و همچنین خاطرات نیمه دوم سال ۱۳۵۴ مربوط به ساخت بنا. شهدای سادات را بنویسید. بر این اساس فصل اول کتاب به زیارت شهدای مدفون در گلزار امامزاده علی اکبر (ع) چیذر شمیران اختصاص دارد و عناوین فصل های دوم تا یازدهم یاران یاران نهضت سه گانه است. راه های کوشک، عملیات بیت المقدس، خبر شهادت مجید، تیپ حضرت زهرا(س)، قرارگاه دز، ساخت یادمان شهدای سادات، عملیات دفاع ملی سه راه کوشک، عملیات غدیر و دفاع از منطقه شلمچه.
رحیمیان در این کتاب به زندگی شهدایی از جمله سید علیرضا جوزی، سید بهروز جوزی، ابراهیم خوانساری رزوه، عبدالله نوریان، عبدالحمید شاه حسینی، ابراهیم خوانساری، قربانعلی قربانی، محمد عبدالحسینی، سعید رحیمیان، حمید رحیمیان، مجید نامی، محمد امیر محسنیان، مهدی محسنیان، مهرداد سید مهدی موسوی، سید داود طباطبایی ، سید صاحب محمدی، سعید طرب و عبدالله نوریان وی در ۴۰ صفحه آخر کتاب به پرداخت و انتشار تصاویر شهدا پرداخت و همچنین کتاب را به وصیت نامه شهدایی که نامشان در کتاب آمده است مزین کرد.
در فصل چهارم آمده است: پنج روز مانده به شروع عملیات بیت المقدس ۶، عید سعید فطر نزدیک بود و قرارگاه قائم حال و هوای دیگری داشت. برای آرایش مو به چادر آرایشگاه سالواتی لشکر در کمپ رفتم. با صدای بلند سلام کردم و محمد آرایشگر خندان کمپ که همیشه چهره ای خندان داشت به استقبالم آمد. چند بار تیغه های قیچی را در هوا تکان داد و گفت: خداحافظ آقا حمید! چه عجب! بشین تا نوبتت بشه داداش» و رفت سر کار، به اطراف نگاه کردم، صندلی نبود، فقط چند جعبه مهمات روی هم گذاشتند و به اصطلاح تبدیل به صندلی شد.
امیر اصغری یکی از همشهریانم روی صندلی آرایشگاه نشسته بود. از آینه کوچکی که روی میله چادر نصب شده بود به من نگاه کرد و با لبخند به هم سلام کردیم. در حالی که منتظر بودم با محمد شوخی کردم. گفتم داداش مواظب سر مربع بچه محل ما باش. یک وقت به جای گودال، هیچ راه حلی برای استفاده از هاون وجود ندارد!» و آرایشگر گفت: «تو نگران خودت باش.» انشالله همین روز میخواهم وسط سرت یک مربع درست کنم. داماد
با شنیدن نام داماد قند در دلم آب شد و لبخند شیرینی بر لبانم نقش بست. با صدای بلند گفتم این یعنی اگه برم این عملیات حتما داماد میشم؟ نذار یه مدت راکون بخورم! اگه شهید نشدم چی؟ می گویند عملیات سختی است. (صفحه ۸۳)
نویسنده عنوان کتاب «نامه ای به بهشت» را نیز نوشته است و به عنوان بازمانده از قافله عشق خطاب به شهید سید علیرضا جوزی «سید! سلام همین الان که دارم این نامه را برای تو می نویسم، اشک می ریزم. من و چشمانم آن را با دلی سنگین نوشتهایم، میدانم که تو مرا درک میکنی و بهتر است بگویم که ما را درک میکنی، اما میخواهم در مورد وضعیت باقیماندههای کاروان چیزی بنویسم. دوست دانا و با ایمان
ریه های شیمیایی هنوز سرفه می کنند! خون خردل هنوز روی تخت می زند! همسران همچنان با لالایی «پدر می آید» فرزندان خود را می خوابانند! قاب عکس بچه ها هنوز شناسنامه پدر است! خواهرها هنوز بوی برادرشان را می دهند! زندگی همچنان با ویلچر حرکت می کند! دل ها هنوز مشتاق دیدن استخوان ها و پلاک ها هستند! لکه های شناور آمریکا هنوز آبله در خلیج فارس است!
هنوز هم عده ای عالم، بی درد و عده ای نادان، خود را سهامدار انقلاب می دانند! هنوز هم خودشان را با عطرهای چند میلیون دلاری معطر می کنند! هنوز با ماشین های چند میلیاردی حرکت می کنند! هنوز هم عده ای به بهانه های مختلف با پول بیت المال به سفرهای داخلی و خارجی می روند! هنوز هم بعضی جاها مهمانی و پول حرف اول را می زند! برخی از بسیجیان همچنان در برخی از محاکم قضایی به جرم امر به معروف و نهی از منکر محاکمه می شوند! هنوز عده ای به خاطر منافع خود حق را ذبح می کنند و عده ای دیگر رنج می کشند و ما با وصیت امام خمینی (ره)، شهید مهدی باکری و سایر شهدا و با توکل به خدا و اهل بیت زنده ایم. . الف) مبارزه می کنیم تا انقلاب ما به انقلاب منجی عالم حضرت مهدی (عج) متصل شود. (صفحه ۳۳۷)
منبع : خبرگزاری ایرنا