نویسنده ۱۰۰ سال آینده را در آثار خود میبیند
Tehran- Irna- نویسنده کتاب “برو برای خرید زنگ” ، با تأکید بر اینکه ادبیات همیشه پیشگام است ، گفت: “نویسنده پنج سال آینده را در شعر و آثار خود می بیند.” بنابراین می بینیم که نگهبان وضعیت ما را در اشعار او به تصویر می کشد.
به گفته گزارشگر کتاب IRNA ، محمد عزیزی شاعر ، نویسنده و کارگردان روز در جنوب خراسان ، در منطقه ای به نام “عربخان” در روستایی به نام “لیسکی” متولد شد و تا مدرسه ابتدایی در آنجا بود. او در “دره قرآن” و “توتسک” تحصیل کرد. اگرچه او سپس از عربی خارج شد ، اما روانی ، روانی ، فرهنگ و آداب و رسوم آن منطقه در کنار او ماند.
عزیزی سال اول دبیرستان در سال ، دبیرستان خوزیما علم ، در خیابان کاشمن در بیرجند را مطالعه کرد. او همچنین در همان شهر با سینما ملاقات کرد. این نویسنده Birjand را به عنوان اولین شهر زندگی خود می نامد. وی در سال ۶ به همراه خانواده خود به تهران مهاجرت کرد. او سال دوم دبیرستان را در دبیرستان کریم خان زند در میدان خراسان اداره کرد و شخصیت ادبی وی در آنجا شکل گرفت. در همان دبیرستان ، تیم روزنامه دیوار ایجاد کرد.
عزیزی به دانشگاه رفت و یک سال بعد در همان دبیرستان تدریس را آغاز کرد. تدریس که در جای دیگر ادامه داشت ، از جمله در مراکز آموزش معلمان و دانشگاه های مختلف. تا اینکه در سال ۲ بازنشسته شد.
خبرنگار ایرنا مصاحبه با محمد عزیزی شاعر ، نویسنده و کارگردان روز اجرا کرد. این مصاحبه در دو بخش منتشر شد ، قسمت دوم و پایانی آن.
شاعر ، نویسنده و مدیر نشر محمد عزیزی
مجبور شدم کارهای خلاقانه تری بنویسم
شما سالهاست که در زمینه های مختلف فرهنگ و ادبیات کار می کنید ، آیا از جایی که هستید راضی هستید؟
وقتی به زندگی خود نگاه می کنم ، کسی را می بینم که نباید باشد و کمتر از آنچه لازم بود کار کند. اگر من هر روز نبوده ام و کارهای مختلفی انجام می دادم ، می نوشتم و کارهای خلاقانه تری می نوشتم ، اما این کار را نکرد.
اگر من هر روز نبوده ام و کارهای مختلفی انجام می دادم ، باید کارهای خلاقانه تری بنویسم.
از آخرین کتاب داستانی که توسط من منتشر شده است ، فرخ لاگا و سیمورگ ، من “خواندن سفید” را نوشتم ، حدود پنج سال است. این شما را برای این همه مدت دیوانه می کند ، و من دوباره به صورت کتبی پناه آورده ام تا از دیوانه جلوگیری کنم! نوشتن و نوشتن دردناک است ، اما من را زنده نگه می دارد!
چه زمانی داستان را می نویسید؟
من شروع به نوشتن داستان همزمان با نوشتن شعر در حدود هشت سالگی کردم. در هشت سالگی ، اولین مجموعه من “گوشت و زنگ” منتشر شد. این کتاب در اواخر بهار امسال منتشر شد که من دانشجوی ادبیات فارسی بودم. پس از آن ، چندین کتاب دیگر از من قبل از انقلاب منتشر شد. از جمله من در سال ۶ برای نوجوانان منتشر شد. عنوان یک “کبوتران دوباره” توسط طراحی طراحی شده است محمد رضا شریفینیا تکمیل شد ، او در آن زمان یک گرافیست و یک هنرمند بود و در همان زمان کتابی با عنوان “یک پسر شب” نوشت و منتشر کرد. یک خواننده کتاب یک هنرمند و گرافیست بود.
کتاب دیگر من “رفتن به خرید زنگ” نامیده شد. این کتاب داستان مهاجرت نوجوانان با یا بدون خانواده های شهرها و روستاهای کوچک به تهران است ، به امید اینکه زندگی بهتری پیدا کند. در این داستان ، نوجوان تصمیم می گیرد به رویاهای خود در تهران برسد. چیزهایی وجود دارد که می توان گفت که در نتیجه ، زندگی وی از بین می رود. این کتاب در یک سال از ۵ تا ۵ پنج بار هر بار در ۶۰۰۰ منتشر شد که این یک استقبال منحصر به فرد از یک کتاب بود و این موفقیت من را مشهور کرد. بسیاری هنوز من را با کتاب “من می خواهم یک زنگ بخرم” می شناسند.
عکس جلد کتاب
آثار هنری ممکن است مشابه باشند ، اما شباهت به همان اندازه است
محمد علی باهمانی که در ماه های اخیر درگذشت ، او یک مدیر به نام “چکیده” بود و کتاب “erfil” را منتشر کرد. برخی از کتابهای من ممکن است در آن زمان دچار مشکل شده باشند ، بنابراین برخی از کتابهای من با نام مستعار “علی بیدار” نامگذاری شده بودند ، با این نام کتاب “جنگل و افتخار” را منتشر کرد. این کتاب ها بسیار بالا بود.
من یک فیلمنامه به نام “عروس” را به بنیاد فارابی گرفتم.
اولین کتابی که پس از انقلاب منتشر شد و در سال ۲ داستان طولانی حدود ۵ صفحه برای نوجوانان با عنوان “خورشید” بود. این همان کتابی است که مجید مجیدی با استفاده از آن فیلم “پدر” ساخته شده است ، اما ماجیدی مانند است عباس کیارستامی او مجاز به استفاده از کتاب من نبود و نام من را در هیچ بخشی از کار نامگذاری نکرد.
من داستانی به نام “در توده” داشتم و در سال ۲ در مجله سوره منتشر شد ، کیارستامی چند سال بعد “طعم گیلاس” را ساخت. با هسته مرکزی ، کسی می رود و قبر خود را می کشد. تغییراتی رخ داد ، اما هسته اصلی داستان من بود. قبل از اینکه بگویم دیگران به من گفتند که داستان من در این فیلم استفاده شده است.
هنگامی که من یک فیلمنامه به نام “عروس” را به بنیاد فارابی گرفتم ، بنیاد در آن زمان از فیلم ها حمایت کرد ، آنها به من گفتند که خوب است ، اما آنها می خواستند آن را تا آخر تغییر دهند ، من امتناع کردم. این داستان یک دختر نوجوان بود که مجبور شد با دیگری ازدواج کند ، بعداً بنیاد فارابی با علی جاکان آنها فیلمی به نام “مادیان” ساختند که داستان عروس من بود و فقط تغییرات کمی در فیلم ایجاد کرد.
این شباهت ها بیش از حد تصادفی هستند ، آثار هنری ممکن است مشابه باشند ، اما شباهت ها به همان اندازه هستند.
بعضی اوقات قلب آدم درد می کند
در ایران ، ما قانونی در مورد حمایت از ناشران ، نویسندگان و مقامات برای محافظت از مالکیت معنوی داریم. آیا تا به حال این مسائل را دنبال کرده اید؟
من هرگز حوصله ندارم که به دنبال شکایت قضایی باشم ، اما گاهی اوقات قلب آدم درد می کند.
من هنوز این کار را نکرده ام ، اما شاید روزی آن را دنبال کنم. آنها یک بار سریال ای درباره شهید فهمیده ، جایی که از داستان و دیالوگ های کتاب من “خون خون” استفاده می شد ، ساختند. محمد میرکیانی او به عنوان یک نویسنده خوب ، به من گفت که او به سازندگان این سریال گفت که از من اجازه بگیرند و آنها آن را پشت سریال انداختند تا اینکه این سریال پخش شد و هیچ کس مجاز به انجام آن نبود و این سرقت ها همیشه بوده اند و در این کشور هستند کار
من هرگز حوصله ندارم که به دنبال شکایت قضایی باشم ، اما گاهی اوقات ، قلب آدم درد می کند.
من به عنوان یک نویسنده کار زیادی کرده ام ، و مجموعه داستان به نام “Silent Singles” مجموعه ای از اشعار به نام “باران باران” و “چشمه های ماه” را نوشتم ، که اثری بود که در دهه ۱۹۸۰ در نشریات ایجاد منتشر شد بشر بشر من “روزو و قورباغه” را برای نوجوانان و “داستان جیک و جیکجیک خنوم” برای مردم فلسطین نوشتم. من اعتقاد داشتم که سرانجام خانم و جیکجیک به لانه احتیاج دارند و هر دو می توانند لانه های خود را داشته باشند.
نویسنده ۵ سال آینده را در شعر و آثار خود می بیند
بنابراین شما اجماع آن سالها را شروع کردید.
ما مجبور نیستیم بجنگیم. ادبیات همیشه پیشگام است و نویسنده پنج سال آینده را در شعر و آثار خود می بیند. بنابراین می بینیم که دروازه بان وضعیت ما را در اشعار خود به تصویر می کشد و نسل های بعدی همان ایده را خواهند داشت. همین مورد در مورد سعدی ، مولوی ، فردووی و داستانهای ابولفازل بیجی نیز وجود دارد. این یکی از ویژگی های شاعر ، نویسنده ، هنرمند و نقاش است.
در کل بیش از ۵ کتاب ، من منتشر شده ام و نتیجه این همه کارها و ۵ سال تدریس در آموزش و دانشگاه ، هنوز هم جابجایی مادی و خانه برای دوش گرفتن و از طرف دیگر ، معنوی است آرامش ذهن است. که من دارم “فرخ لاگا و سیمورگ” ، “آفتاب” ، “سفر صبحگاهی” ، “چشمه ماه” از داستان های من در سالها!
آخرین کتابی که دارید و چیست؟
آخرین کاری که من در داستان پردازی انجام می دهم انتشار یک سری از رمان های ۱ تا ۲ صفحه است. من دقیقاً از ابتدای ماه سپتامبر شروع به نوشتن این مجموعه کردم و فکر می کنم زندگی خود را برای این مجموعه ترک کردم. این مجموعه منتشر می شود و مجموعه با عنوان “نهنگ آب عمیق” ، شامل هفت رمان است که هم مستقل و هم مداوم هستند. حجم کل این کتاب ها بیش از ۳۰۰۰ صفحه خواهد بود. من فکر می کنم این بلندترین و طولانی ترین رمان ایران در چند دهه گذشته خواهد بود.
فکر می کنید چه زمانی “نهنگ آب عمیق” منتشر می شود؟
پنج کتاب اول این رمان برای چند ماه به وزارت راهنمایی تحویل داده شده است و امیدوارم که این کتاب ها را در نمایشگاه بین المللی تهران در غرفه “نشر” داشته باشیم.
این کتاب ها شامل “سایه های سرگردان” ، “قهوه قاجار” ، “زمین بازی” ، “کلاغ” و “گردبادها” و جلد ششم و هفتم کتاب است. تا زمانی که این عناوین دارای مجوز باشند ، دو کتاب دیگر به پایان می رسد ، زیرا من تقریباً کل کتاب را در ذهن خود نوشتم و فقط باید آن را روی کاغذ بیاورم.
آیا می توانید بگویید که شما بیشتر نویسندگان و شاعران هستید و کارهای نشر را در کنار او انجام می دهید؟
بله ، ممکن است گفته شود که من انتشارات را تنظیم کردم تا به دنبال ناشران دیگر نباشم. قبل از تأسیس انتشار ، حدود ۵ عنوان در نشریات مختلفی مانند انتشارات الهام ، انتشارات انتزاعی ، انتشارات Shabahang ، انتشارات منتشر شد ، این ناشران من بودند و من با انتشار کتاب مشکلی نداشتم. اما احساس کردم که علاوه بر اینکه استاد دانشگاه و ادبیات تدریس هستم ، لازم بود در زمینه انتشار ، همراه با حرفه من در آموزش ، مدارس و آموزش معلمان نیز کار کنم. قبل از اینکه کاملاً بازنشسته شوم ، مجوز انتشار را در تاریخ ۱۰ ژوئیه دریافت کردم و در ماه فوریه ، اولین شماره من از هفتگی “رودکی” با یک عکس مهدی احاوان صالح در The Cut -Off منتشر شد.
ویلیام فاکنر ، رمان نویس آمریکایی هنگام نوشتن با هر کلمه ای که به لبم می آیم ، می گوید: “نوشتن عرق یک روح است”
من زیاد کار کردم ، و ذخایر من در مطبوعات و نشر به حدی است که می توانید سالها و روزها در مورد آن بنویسید و صحبت کنید.
من اولین نویسنده و سپس شاعر هستم. اگر آنها از من بپرسند بین کاری که انجام داده اید چه چیزی را ترجیح می دهید؟ من می گویم نویسنده بودن.
مجموعه داستانهایی که من نوشتم ، مانند “آواز خواندن” ، “فرخ لاگا و سیمورگ” ، اینها داستانهای خوبی هستند که فکر می کنم برخی از این داستانها از ادبیات و خوب ما حذف نمی شوند. من امیدوارم که من خودخواهانه به عنوان منتقد صحبت نکنم و سالها گذشتم و برخی از داستان ها و داستان های کوتاه هنوز در حافظه من هستند و سخنان آنها را به یاد می آورم.
من به عنوان یک نویسنده و شاعر ، امیدوارم که روزی بتوانم چیزی را ایجاد کنم که در وجودم می بینم
زمان نوشتن با هر کلمه به لب من می رسد ، ویلیام فاکنر رمان نویس آمریکایی می گوید: “نوشتن عرق یک روح است” ، اما فکر می کنم نوشتن بیشتر از عرق روح است ، و گاهی اوقات برای هر جمله ای اشتباه گرفته می شدم ، مانند ضربه به یکی ، کلمات نمی توانند مرا رها کنند.
من به عنوان یک نویسنده و شاعر ، امیدوارم که روزی بتوانم چیزی را ایجاد کنم که در وجودم می بینم. با این حال ، وقتی ذهنم را روی کاغذ گذاشتم ، بسیار ضعیف تر از آنچه در وجودم دیده بودم.
آنچه در وجود انسان است فوری و دیدنی است. اما باید با کلمات تصویر باشد ، و گاهی اوقات کلمه کلمه مناسب را پیدا نمی کند و کلمه کاهش می یابد. بعضی اوقات چارچوب آنقدر محکم نیست که به معنای نوشتن محکم باشد. به همین دلیل انسان از خودش راضی نیست. امیدوارم روزی بتوانم کاری انجام دهم که امروز بتوانم از برخی کارهایم راضی باشم.
روزی با محمود دالاتابادی من به عنوان یک دوست ، از او پرسیدم که کدام یک از کارهای شما را بیشتر دوست دارید؟ او گفت اگر دوست داشتم کار بعدی را شروع نکنم. من دیدم که اگر کسی از کار خود راضی باشد ، او را تجربه کردم ، او دیگر وقتی که در اوج خود قرار دارد ، کشتی گیر یا فوتبالیست را انجام نمی دهد و می خواهد دوباره امتحان کند تا رسیدن به اوج.
منبع : خبرگزاری ایرنا