وقتی قاتل امام جواد(ع) راوی فضیلتهای او میشود
تهران- ایرنا- نویسنده کتاب “یک خوشه انگور قرمز” ، ام فاضل ، قاتل امام جواد (ع) ، داستان خود را برای توصیف فضیلت های جاواد آل آرلام (AS) همزمان با کاخ مامون و خانه امام روایت می کند.
به گفته گزارشگر آموزش و پرورش IRNA امروز ، سه شنبه ۲۳ ژوئن ، آخرین روز ماه Dhi Qaeda و سالگرد شهادت امام محمد تقیب (AS) است. اماماتی که در سال ۸ پس از شهادت سامان الهجج (AS) در سن هشت سالگی به امامات آمد ، و سن جوانی وی در دوران امامات باعث شد برخی در امامات او شک کنند.
Jawad Al -Aryam (As) معاصر دو خلیفه عباسی ، مامون و موتازام بود ، جایی که امام مجبور شد مدینه را به بغداد احضار کند و در آنجا مورد نظارت قرار گرفت. در طول امامات امام جاواد (ع) ، فرقه های حدیث ، زیدیه ، وقفیه و ارواح فعال بودند و پیامبر (ص) با اطلاع رسانی به شیعیان مانع از انحراف آنها و جذب این فرقه ها شد.
یکی از دلایل شهادت امام جواد (AS) به دستور موتاسیم عباس ، حضور قوی و کارآمد وی در صحنه های علمی و برتری دانش او است. زیرا این ناتوانی خلیفه به امام جواد (AS) است ، که بسیاری خلافت را حق خود می دانند. این نمایش داده شد و ضعف علمی دانشمندان دادگاه را آشکارتر کرد. سرانجام پیامبر توسط توطئه پیامبر اکرم و با سمی که همسرش ، ام فاضل ، دختر خانم ، در سال ۲ و در سن ۹ سالگی به شهادت رسید ، به شهادت رسید.
سال گذشته ، در گزارشی با عنوان “Know Imam Javad (As) قاتلان” بهتر ، ما مامون ، موتاسیم و اوم فاضل را توصیف کردیم و در مقاله دیگری به برخی از معجزات ابن الرزا و در قالب یک گزارش اشاره کردیم ، “من را با خود ببرید” توسط هوجات اللاسلام. سالی ما مدلی را برای کودکان و نویسندگان نوجوان معرفی کردیم. از آنجا که رهبر انقلاب سال گذشته در مورد نقش فرزندان علی ابن موسی الرزا (AS) ، امام جواد ، امام هادی و امام حسن عسکری در گسترش شیعه ها صحبت کرد و بر لزوم برخورد با زندگی و آموزه های این امام ها در زمینه های مختلف تاریخی و هنری تأکید کرد.
اکنون ، در مکالمه با نویسنده کتاب ، ما در مورد داستان دیگری از زندگی امام جواد صحبت خواهیم کرد ، که راوی آن قاتل جاواد آل اللام (AS) است. فاطمه سلیمانی آزنداریان در این رمان ، او سعی کرده است روایتی اولی از زندگی هشتم و نهم را بیان کند ، با نگاهی جدید به نقش ام فاضل به عنوان یک نفرت انگیز ، در عین حال ناگفته و قادر به انتخاب بین خیر و شر ، اما هنر او در روایت نیز باید در داخل کاخ عباسی و همچنین در ذهن خود به عنوان عضو عضو امام خواومینی به تصویر کشیده شود. دانستن ترکیبی که قبلاً در تاریخ داستان ادبیات داستانی رخ داده است.
سلیمانی قبل از این کتاب آثاری داشته است. مانند کتاب ، رویای یک رویا در مورد پیامبر ماسومه یا روز چهارم طلوع آفتاب ، که به خانه فاطمه بنت اسد به خانه خدا و استقبال از چهار زن استقبال از مادر علی اختصاص یافته است. او همچنین در رمان ستاره بازی کرد و با زندگی زنانی که صدای خود را با عشق و فداکاری در پشت جبهه های دفاع مقدس اجرا می کردند ، سروکار داشت.
سلیمانی در مورد کتاب یک خوشه انگور قرمز به ایرنا گفت: “وقتی یک کتاب رویای سفید نوشتم ، در حال تحقیق در مورد زندگی امامان پیامبر (ص) بودم و زندگی امام جواد (به عنوان) برای من بسیار جذاب بود که من در این زمینه مطالعات زیادی را شروع کردم و سرانجام یک رمان نوشتم (در واقع می توانم از آن استفاده کنم) ، قبل از اینکه بتوانم کتابی را در مورد سفید نوشتم.
وی در پاسخ به این سؤال که چرا UM Fazl را به عنوان راوی داستان انتخاب کردم ، گفت: “من مجبور شدم یکی را انتخاب کنم تا هم کاخ مامون و هم خانه امام را روایت کنم ، و از طرف دیگر ، من دوست ندارم این داستان را از یک -سوم بنویسم. البته ، من نظرات مثبتی را برای برخی از خوانندگان دیدم. به عنوان مثال ، برخی علاقه مند بودند که به عمر فهین امام جاواد (به عنوان) با خواندن این رمان (به عنوان) ، این داستان را دوست داشته باشد.
نویسنده ادامه داد: برخی از خوانندگان همچنین از این سوال که چرا ام فاضل داستان امام جاواد (AS) است ، اما همان شخصیت منفی که راوی کتاب بر خوانندگان تأثیر گذاشته است ، پرسیدند.
وی در کتاب خود به برخی از معجزات امام جواد (AS) اشاره کرد و گفت: “برخی از معجزات امام (ع) برای خوانندگان جذاب بود. به عنوان مثال ، جایی که مامون ماهی را نگه می دارد و می خواهد امام را آزمایش کند یا وقتی درخت زیتون بارور می شود یا صبح روزه که فکر مامون است ، اما امام جاواد (به عنوان) کشته نشده است.
اکنون بخش هایی از کتاب را مرور می کنیم:
(ام فاضل خطاب به یک شخصیت خیالی و یکی از همسران پیامبر که به Ahlul -Bayt اختصاص دارد): همسر و پسر ما متحمل شده اند. هم غم و اندوه از دست دادن ابولهاسان و هم رنج سفر. به دیدن آنها بروید و از ما استقبال کنید و به آنها راحتی دهید.
با تمام صورت لبخند زد.
– برای دیدن این خلیفه است. چه زمانی به بغداد می رسند؟
– آنها اکنون در بغداد هستند.
– آیا آنها در بغداد هستند؟ فکر نمی کنم آنها به بغداد رسیده اند. راه مدینه به بغداد مسیری طولانی است. چه کسی اعلام کرد که آنها در بغداد هستند؟
پدر آه و گفت: “من خودم ابو جعفر را دیدم.” با چشمان خودم ، محمد بن علی را در خیابان های بغداد دیدم.
لبخند زد. او به عنوان بدی از لبخند خود گفت: “بنابراین کودکی که پیامبر اکرم را داشت ، ابن الرزا بود ….
پدر ابرو شروع شد و یک خوشه انگور را برداشت: او از کسی عصبانی نبود ، موتاسیم از دانش خود عصبانی شد.
– از دانش ابو جعفر؟
– بله از دانش او.
– جلسه ای که در کوچه و بحث بودید چه بود؟
– بحثی وجود نداشت. این امتحان بود.
پدر نگاه خود را به انگور دوخت. هر دو و من هر دو منتظر شنیدن داستان بودیم ، اما هیچ یک از ما جرات نکردیم این سکوت ناخواسته را بشکنیم.
پدر انتظار را پایان داد.
– امروز او را دیدم. قبل از ترک شهر.
و سکوت را باز کنید و صبر کنید و سکوت را بشکنید …
– او با بچه ها بازی می کرد. شوک و هراس سربازان نیز بزرگان را ترساند. همه بچه ها از دیدن ما فرار کردند ، اما او در آنجا ایستاد.
ادامه سخنرانی او با آه عمیق مخلوط شد …
– او در آنجا ایستاد. با صورت گندم و ابرو باریک و مداوم. چشمان سیاه او چنان نافذ بود که لرزیدم. دندانهای او مروارید مروارید سفید و معمولی است. نگاه او به اندازه نگاه پدرش نافذ بود. لحظه ای شک داشت که او ممکن است در مقابل شباب و جوانی خود ابوال حسن بوده است.
او پرسید ، “او را از کجا شناختید؟” شاید یک فرزند دیگر و شما وجود داشته باشد …
خشم نگاه پدرش دوباره همان دامن را گرفت ، اما حرف او بدون عصبانیت و غم بود.
– من از تعجب پرسیدم که پرسیدم ، “چرا شما مانند سایر کودکان از راه من خارج نشده اید؟” چه می دانید؟
من و من علاقه مند به شنیدن بودیم.
– او گفت ، “خلیفه! هیچ راهی برای باز کردن آن وجود ندارد. من مرتکب ظلم و ستم نشده بودم که از شما فرار کنم ، و فکر نمی کنم شما بدون جرم کسی را مجازات کنید.
من تعجب می کردم که چرا پدر به جای عصبانیت از جسارت کودک متحیر شد. من هرگز پدر را چنین حیرت زده ندیده بودم. عرق از پیشانی …
– همان …! در آن لحظه شهادت دادم که این کودک خردسال ابن الرزا است. چه کسی می تواند در برابر من بایستد و با این فصاحت صحبت کند؟ یک کودک خردسال مانند مردان جهان صحبت می کند. از نام او پرسیدم که او فرزند علی بن موسی است. او گفت “محمد” من پرسیدم ، “پدر شما کیست؟” او پاسخ داد که “علی بن موسی” اشتباه نکرده است. استحکام او به قدرت پدرش بود. (صفحات ۱ و ۲)
منبع : خبرگزاری ایرنا