کتاب و ادبیات

وقتی کتاب‌ها فراموش می‌شوند، اندیشه‌ها می‌میرند

Tehran- Irna- کتاب ها فقط ورق های پر از کلمات نیستند. آنها خاطره جمعی یک ملت هستند ، جامعه ای که کتاب را نمی خواند ، سطحی می شود و عمق اندیشه آن به آرامی از بین می رود.

در گوشه تاریک کتابخانه ها ، بین قفسه های چوبی و شیشه گرد و غبار ، هزاران کتاب بی حرکت وجود دارد ، با قلب های پر از کلمات ، منتظر دست برای پیمایش است. هزاران کتاب که ساکت هستند دارای پوشش های کم رنگ هستند ، لبه های آنها فرسوده شده است ، و برخی حتی گوشه های آنها تاشو و پاره شده است. روزگاری دستان مشتاق آنها را بلند کرد ، صفحات خود را گلوله زد و با اشتیاق و کنجکاوی به سخنان آنها خیره شد. اما اکنون ، هفته ها و ماه ها گذشته است و هیچ کس به آنها نمی رسد. برخی از آنها سالها از قفسه بیرون نیامده اند. گرد و غبار روی آنها نشسته است ، بوی قدیمی. شماره های ثبت شده در کارت های وام خود نشان می دهد که آخرین باری که خوانده می شوند احتمالاً یک دهه پیش بوده است. آنها در یک سکوت سنگین قرار دارند و به صدای یک خواننده جدید گوش می دهند ، اما بیشتر اوقات ، تنها چیزی که می شنوند ، زمزمه های دور از کتابداران یا صدای تایپ کردن در صفحه کلیدهای مطالعه اینترنتی است. امروز ، ما در مکالمه ای نشسته ایم که شاید تا به حال کسی نشنیده باشد. صحبت با کتابهایی که دیگر خوانده نمی شوند.

کتاب قدیمی تاریخ آه می رود ، گویی قرن ها از آخرین باری که کسی آن را باز کرده است ، گذشت. با لحنی غم انگیز می گوید:

من یک بار به یاد می آورم که مردم برای دانستن تاریخ من را نگه می داشتند. صفحات من با دقت خوانده می شدند ، از جنگ ها ، پادشاهی ها و قهرمانان گذشته آموخته می شدند. اما حالا؟ تاریخ در تلفن های آنها ، در عناوین کوتاه و اخبار جعلی خلاصه می شود. هیچ کس دیگر نمی خواهد بداند که گذشته واقعاً چگونه بوده است و چگونه یک نور آینده خواهد بود.

رمان کلاسیک که کج و آه می کشد ، از سرش آه می کشد:

سالها خوانده می شدم ، ما با قهرمانانم گریه می کردیم ، با آنها می خندیدیم ، عاشق شدند ، زندگی می کردند. اما اکنون مردم دیگر حوصله ندارند. داستان های چند صفحه ای برای آنها کسل کننده است. آنها دیگر صبر ندارند ، آنها می خواهند در چند دقیقه ، در یک فیلم کوتاه ، در چند خط پیام ، همه چیز را درک کنند. اما من صبور هستم ، منتظر هستم ، شاید روزی کسی بخواهد از داستان غافل شود!

کتاب شعر ، که برگهای آن هنوز عطر کلمات عاشقانه است ، می گوید:

آیا شعر چیزی جز احساسات است؟ زنده بودن؟ اما هیچ کس دیگری ورق نیست. مردم گرفتار ، بین اتومبیل ، بین دود و آهن ، بین اخبار تلخ و زندگی مضطرب هستند. هیچ کس دیگری در زیر نور کم ، با یک فنجان چای نشسته و مرا زمزمه نمی کند. قلب من محکم است ، برای کسانی که با من صحبت کردند ، که با اشعار من زندگی می کردند.

کتاب علمی ، که دانشجویان و دانشجویان از سالها پیش پرشور بودند ، لبخندی تلخ ایجاد می کنند:

ما زمانی منبع اصلی دانستن بودیم. با این حال ، اکنون مردم فکر می کنند که می توانند همه چیز را در جستجوی اینترنتی پیدا کنند. هیچ کس دیگری زحمت خواندن ما را نخواهد داشت. دانش ، یادگیری سطحی ، سریع و گذرا. هیچ کس دیگر به عمق مواد اهمیتی نمی دهد. آنها ما را فراموش کرده اند ، اما آنها نمی دانند که ما هنوز چیزهایی برای گفتن داریم.

کتاب کودک ، با پوشش قدیمی اما قدیمی خود ، فریاد زده است:

درد من بیش از همه شما است. بچه ها دیگر نمی خواهند بگویند. روزگاری با اشتیاق در آغوش گرفتم ، آنها داستانهای من را خواندند ، آنها با شخصیت های من دوست بودند. اما اکنون ، تلفن های هوشمند ، انیمیشن های پر زرق و برق و بازی های بی پایان جای من را گرفته اند. کودکان دیگر کتاب نمی خوانند ، آنها داستان نمی شنوند. و این بدان معناست که دنیای آنها به آرامی از خلاقیت ، خالی از تفکر برخوردار است.

کتابها غم انگیز ، غم انگیز و گرد و غبار هستند. آنها هنوز زنده هستند ، هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن دارند ، هنوز هم می توانند درهای جدیدی را برای مردم باز کنند ، اما کسی برای شنیدن آنها وجود ندارد.

کتاب ها فقط ورق های پر از کلمات نیستند. آنها خاطره جمعی یک ملت هستند ، چراغ هایی که راه را روشن می کنند. اما وقتی این چراغ ها خاموش می شوند ، وقتی کسی به آنها نرسد ، تاریکی تاریک و ساکت شروع به خزیدن از گوشه های جامعه می کند. جامعه ای که کتاب را نمی خواند سطحی می شود. عمق اندیشه او ناپدید می شود. جستجوی حقیقت آن را به پذیرش سوء تفاهم و فیض اطلاعات نادرست می بخشد. شبکه های اجتماعی ، پیام های کوتاه و محتوای زودگذر جایگزین مطالعه و تفکر عمیق می شوند. به جای تجزیه و تحلیل ، مردم فقط به آنچه می بینند اعتقاد دارند. سؤال ناپدید می شود و سطح دانش عمومی کاهش می یابد.

آمار نشان می دهد که در بسیاری از جوامع ، مطالعه سرانه در حال کاهش است. کتابخانه ها از هر زمان دیگری منزوی تر هستند ، اما فروش تلفن های هوشمند و اشتراک شبکه های اجتماعی هر روز در حال افزایش است. مردم در فضای مجازی غرق هستند ، اما حتی یک فصل کتاب را نیز نمی گذرانند. نتیجه چیست؟ افزایش سطح اضطراب و افسردگی ، کاهش قدرت تحلیل و درک و در نهایت جامعه ای که به جای تفکر پاسخ می دهد.

فراموشی کتاب فراموشی تفکر است. و جامعه ای که تفکر را فراموش می کند ، در مورد آن برای دیگران خواهد نوشت. شاید زمان آن رسیده باشد که به کتابخانه ها برگردیم ، یک دست را روی این حجم های گرد و غبار بکشید ، یک صفحه را باز کنید و اجازه دهید این داستانهای ساکت دوباره بمیرد.

کتابهایی که فریاد می زنند: قبل از سکوت ، ما را بخوانید ، ما را برای همیشه اختصاص داده ایم.

*نویسنده

منبع : خبرگزاری ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا