«چشمهای در کویر» و ۱۰۰ روایت از علامه مصباح یزدی
تهران- ایرنا- کتاب «چشمه ای در بیابان» حاوی صد روایت از زندگی علامه «محمدتقی مصباح یزدی» است که در سالگرد رحلت ایشان، تعدادی از آن ها را مرور می کنیم.
به گزارش خبرنگار معارف ایرنا، ۱۲ آذرماه که در تقویم رسمی کشور به عنوان روز علوم انسانی اسلامی و بزرگداشت علامه نامگذاری شده است. محمدتقی مصباح یزدی به نام، مصادف با چهارمین سالگرد درگذشت این فقیه و فیلسوف است. به همین مناسبت نقدی داریم بر کتاب چشمی در کویر که به تازگی توسط انتشارات جمکران در ۲۰۸ صفحه منتشر شده و شامل صد روایت از زندگی علامه است. سید احمد مدق و لیلا پارسافر نوشته اند.
در پشت جلد کتاب این جملات نوشته شده است: «چشمه ای در کویر» از دل صد خاطره روایتی گذرا و گویا از زندگی علامه محمدتقی مصباح یزدی آورده است. خاطرات خانواده، یاران، شاگردان و دوستداران علامه مصباح به گونه ای در این مجموعه چیده شده است که هر چه بیشتر بیانگر زندگی معنوی، مدیریتی و انقلابی ایشان باشد.
برخی از این روایات را مرور می کنیم:
پسرها یکی یکی از پشت نیمکت ها بلند شدند. صدایشان را بلند کردند و با صدای بلند جواب دادند. برخی از آنها ساده و مستقیم و برخی با بازیگوشی و کف زدن. معلمشان پرسیده بود که در آینده چه شغلی دارند. یکی می خواست وزیر شود. یک نفر صدایش را بلند کرد و گفت: سرهنگ. شغل معلمی هم طرفداران کمی داشت.
طرفداران قرص های دکترا و خلبانی هم زیاد بودند. حتی جواب دانشجوی تنبل این مشاغل بود; اگرچه باعث خنده دیگران شد. نوبت به محمد تقی رسید. برخاست و گفت: من می خواهم به نجف بروم و درس دینی بخوانم. نگاه متعجب همه همکلاسی ها به سمت او چرخید. آنها کلماتی را شنیده بودند که برای بیشترشان ناآشنا بود. معلم سرش را از روی دفتر حضور و غیابش بلند کرد و به محمدتقی خیره شد. او انتظار شنیدن چنین حرفی را از دانش آموز کلاس چهارم خود نداشت، اما مدتی بود که جاه طلبی محمدتقی در میان خانواده اش زمزمه می شد.
مادرش هم خواب جالبی دید. آن هم زمانی که محمدتقی را باردار بود. در خواب بعد از زایمان به جای نوزاد قرآنی دید. حاج سید محمدرضا امامی از علمای یزدی که از نزدیکان ایشان بود می گوید: فرزند شما پسر است و از علمای اسلام و حافظ و ناشر قرآن می شود. (صفحه ۸)
مردم قضاوت می کنند
صندلی دکتر پیمان خالی بود. در سال های اول انقلاب قرار بود با علامه در تلویزیون مناظره کند اما حاضر نشد. با این حال، بحث بسته نشد. در بهار سال ۱۳۶۰ صدها هزار نفر جلوی تلویزیون های خود نشستند تا بحث های داغ مذهبی را تماشا کنند و خودشان قضاوت کنند.
یک طرف علامه مصباح یزدی و طرف دیگر احسان طبری از حزب توده و مراقب باشید از اکثریت ارادتمندان. بحث شروع شد. بحث های فلسفی و عمیقی بر سر اصول دیالکتیک درگرفت. علامه هر دو را با همان لبخند همیشگی به چالش کشید. به طوری که در یکی از دیدارها حال فرخ نادار بد شد. استدلال هایش را به این طرف و آن طرف می کشید، اما فایده ای نداشت. او احساس شکست می کرد. گفت: تلویزیون را خاموش کن. من مریض هستم.» دکتر آمد و او را معاینه کرد.
پس از اینکه فرخ نگدار به آرامش رسید، بحث ادامه یافت. مناظره ها پس از چند جلسه به پایان رسید. بحث های طرف مقابل چیزی نبود که دلیل روشنی داشته باشد. مردم هم آنها را قضاوت کرده بودند و این را از خوشحالی و ابراز احساساتشان می شد فهمید. وقتی علامه را در کوچه و خیابان دیدند و در رفت و آمد مناظره بودند. بعدها احسان طبری در نامه ای به علامه مصباح نوشت که اسلام آورده است. (صفحه ۷۰)
شخصیت عزیز
نزدیک به ۴۰ سال است که ایشان را می شناسم و به عنوان یک فقیه، فیلسوف متفکر و صاحب نظر در مسائل اساسی اسلام ارادت عمیقی به ایشان دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما فرصت استفاده از شخصیت هایی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری را نداد، اما به فضل الهی این شخصیت عزیز و بزرگ جای خالی آن عزیزان را در زمان ما پر خواهد کرد. از سخنان رهبر انقلاب در ۲۳ شهریور ۱۳۷۹ (صفحه ۹۳)
گل های باغچه
با گل های باغچه و گلدان ها وقت می گذاشت. کنارشان می رفت، برگ ها را لمس می کرد و احوالشان را جویا می شد. این لحظه ها و تمام لحظاتی که با بچه ها حرف می زد و بازی می کرد، همه یادشان می آمد که او یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن است. او دیگر نه استاد بود، نه مفسر و نه متفکر اجتماعی. فقط یک پدر یا پدربزرگ یا مردی با قلب نازک بود که کاملاً در فرزندان و نوه های خود غرق شده بود. (صفحه ۱۰۱)
کلمات تشنه
این نیست که زیاد حرف نمی زند، به اندازه لازم حرف می زند. به نظر می رسید کلمات با هم رقابت می کردند و از او التماس می کردند که آنها را انتخاب کند. فرمود: از علامه پرسیدم که چگونه در نماز حاضر شوم، علامه فرمودند: «کمتر صحبت کن.» پس کم حرف میزند، خودش میگوید زیاد گفتن، مخصوصاً اگر مثل صحبت در سخنرانی یا تدریس باشد، طول میکشد. او گفت که مکان مناسب برای استفاده از انرژی، عبادت است.
به یاد آقای
فرقی نمیکرد که این یک جلسه معمولی در موسسه باشد یا یک کنفرانس بینالمللی. فرقی نمی کرد ۲۰ دقیقه صحبت کند یا یک ساعت. صحبت هایش را همیشه با دعای خداوند لولیک حجه بن الحسن آغاز می کرد. شنید که عده ای اعتراض کردند که «فقط ۲۰ دقیقه وقت دارید صحبت کنید، با این دعا بخشی از این فرصت کوچک را از دست می دهید». و پاسخ استاد به گلایه ها ثابت بود: «وقتی صبح زود از خواب بیدار می شویم باید بدانیم که در مقابل یک نفر مسئولیم و آن امام زمان (عج) است، همیشه باید این دغدغه را داشته باشیم که آیا کارهایی که انجام می دهیم. راضی هستند نه، آیا ما امام زمان را راضی کرده ایم یا خدای نکرده اعمال ما متفاوت است.
به تنهایی
تلفن را در دست گرفتم و به استاد گفتم: «آنها برگزارکنندگان کنفرانس هستند. میخواهم ببینند برای چند نفر میتوانند بلیط هواپیما بخرند.» او از روی کتابی که داشت میخواند سرش را بلند کرد. تنها رفتن.» اعتراض کردم: «حاج آقا! این صحبت های هفته آخرت برای ارتش و دانشگاه نیست که بدون همراه رفتی و حتی نگذاشتی ماشینی ترتیب بدهم که بروی و برگردی. پول برای بیت المال؟”
به گوشی توی دستم اشاره کرد و ادامه داد: نذار تو صف منتظر بمونن. اولین بار نبود که مخالفت می کرد. حتی گاهی از برنامه های سخنرانی به من اطلاع نمی داد. فقط گفت: در جریان باشید، این ساعت ها در مطب نیستم، برای مراجعین قرار نگذارید.
دفعه قبل به اصرار و تذکرات امنیتی من توجهی نکرد و گفت: تشخیص مسائل امنیتی دست شما نیست. با خودم فکر کردم در شأن یک آدم علمی مثل استاد نیست که در یک همایش در شهر دیگری تنها باشد. نیروهای امنیتی را جلو فرستادم تا به بهانه مسائل امنیتی رضایت او را جلب کنند تا یکی دو نفر از نیروهای مؤسسه او را همراهی کنند. وقتی فهمید موضوع از کجاست، دست از تلاش برنداشت. با تلخی و جدیت گفت: حتما تا الان فهمیدی که من دوست ندارم دنبال کسی بروم و او را به این طرف و آن طرف ببرم. اگر سپاه مرا مجبور نکند، حتی به محافظ هم نیازی ندارم». بر اساس خاطره ای از حجت الاسلام محمود قطبی (صفحه ۱۵۰)
برکت بر این لباس
بعد از هفت سال به ایران برگشته بودم. در این سال ها که در خارج از کشور تحصیل می کردم، لباس دانشجویی را نپوشیدم. وقتی به ایران رسیدم شک داشتم. آیا لازم بود مثل قبل مرموز باشیم؟ با خودم فکر کردم که یک روحانی و جویای کار هستم، نیازی به پوشیدن این لباس خاص نیست. کار هم همینطور است؛ من در خدمت تعلیمات دینی هستم و سرباز امام زمان هستم اما می خواهم آزادتر باشم.
این فکر در ذهنم قوت گرفت، تصمیم گرفتم با استادم علامه مصباح مشورت کنم. رفتم خونه شون گفتم استاد!آزارت میده الان که از خارج برگشتم معمایی نیستم؟ استاد تامل کرد و گفت: فلانی!ببین، رسم من این نیست که حتی به فرزندانم هم صریح نصیحت کنم، اما به تو می گویم، نپوشیدن برکات زیادی از زندگی تو می گیرد، پوشیدن لباس روحانیت باعث می شود. به امام زمان در فضا و فضای عمومی برای مردم یادآوری کنید با دیدن این لباس چه چیزی به ذهن مردم می رسد؟ نصایح پدرانه معلم ابرهای شک را پاک کرد. تصمیم گرفتم لباس روحانی بپوشم. می دانستم که رضایت معلم تاثیر مستقیمی در زندگی و موفقیت من دارد. «براساس خاطرهای از حجتالاسلام عباسعلی شمالی” (صفحه ۱۷۸)
در جوار خدا
شخصی پرسید: راز موفقیت شما چیست؟ واضح بود که منظور او از موفقیت چیست. چگونه می توان نظریه پرداز بود، مرزهای دانش را جابجا کرد، جامعه و مسائل روز را شناخت، شاگرد تربیت کرد و معلم بود. مثل همیشه مدتی سکوت کرد و گفت: سرمایه هر فقیری به خدا چسبیده است. او معتقد بود که باید در همسایگی خدا زندگی کند. می گفت: سحر بیدار شو، اول وقت نماز واجب را بخوان، لحظاتی را بین خودت و خدا خلوت کن و برای خواندن قرآن وقت بگذار.
او عادت نداشت به کسی توصیه کند کاری را که خودش انجام نداده است انجام دهد. او سال ها خانه اش را با این چیزها ساخته بود. درست در همسایگی خدا (صفحه ۲۰۶)
مروری بر زندگی علامه مصباح
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی مجتهد، مؤسس و رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، نماینده مجلس خبرگان رهبری، عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سابق رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت و از اساتید برجسته حوزه علمیه قم بود.
وی با بهره مندی از محضر اساتیدی چون آیات اعظم بروجردی، اراکی، امام خمینی و بهجت در سن بیست و هفت سالگی به درجه اجتهاد در فقه و اصول رسید. در علم تفسیر با بهره مندی از دیدگاه ها و فرمایشات خصوصی علامه طباطبایی (ره) توانستند روش صحیح تدبر و تفکر در قرآن را بیاموزند تا جایی که علامه این وظیفه را به وی سپرد. بازخوانی «تفسیر المیزان» قبل از چاپ.
آیت الله مصباح یزدی «اسفار» و «شفا» را نزد علامه (ره) در فلسفه فرا گرفت و سال ها در حوزه های علمیه به تدریس فلسفه اسلامی و غرب پرداخت و کتاب «تدریس فلسفه» ایشان در مراکز فرهنگی مختلف به چاپ رسید. آموزش داده می شود. وی پس از مدتی تحمل بیماری، شامگاه جمعه ۲۱ دی ماه ۱۳۹۷ در سن ۸۶ سالگی دار فانی را وداع گفت.
منبع : خبرگزاری ایرنا