چگونه شرم ناشی از احساسات را از بین ببریم؟
احساسات ناخواسته همیشه مایه شرمساری عمیق بوده اند. نه تنها گرایش طبیعی ما به فرار از آنهاست، بلکه جامعه نیز این ننگ را تقویت می کند. پیامهای مستقیمی دریافت کردهایم که نشان دهنده ضعف و آسیبپذیری است، مانند «اجازه ندهید دیگران گریه شما را ببینند وگرنه از شما سوء استفاده میکنند». در بیشتر موارد، هنجارهای اجتماعی دیکته می کنند که کدام احساسات قابل قبول هستند، اغلب تحت تأثیر جنسیت (پسران نباید گریه کنند و دخترها نباید عصبانی شوند) ما را به این باور می رساند که برخی از احساسات شرم آور یا خارج از حد هستند. هستند
برخی از پیام های احساسی ظریف تر و در عین حال مضر هستند. وقتی بزرگ شدم به من گفتند که می توانم احساساتم را کنترل کنم. به من گفته شد که “هیچکس نمی تواند حال شما را بد کند، این انتخاب شماست.” اما متوجه شدم که چنین کنترلی ندارم و احساساتم قوی تر شدند.
مارپیچ شرم
ما اغلب خودمان را به شدت قضاوت می کنیم که نمی توانیم احساسات ناخواسته را کنار بگذاریم و لایه هایی از شرم را به ناراحتی خود اضافه می کنیم. در نتیجه، ما از احساس بد احساس بدی می کنیم و یک مارپیچ رو به پایین از خودانتقادی ایجاد می کنیم. به عنوان مثال، ممکن است به خود بگوییم: «چرا نمی توانم از پس این موضوع بربیایم؟ چرا من نمی توانم قوی تر باشم؟ من چه مشکلی دارم؟” (مقاله پیشنهاد شده است چگونه با خودمان صلح کنیم؟ بخوانید.)
یک رابطه جدید با احساسات
یادگیری تفسیر احساسات از طریق دریچه ارزشهایمان میتواند به ما در درک و توجیه احساسات، کاهش قضاوت منفی خود و تقویت شفقت به خود کمک کند. احساسات ما بازتابی از ارزش های ما هستند و داشتن ارزش های قوی شرم آور نیست.
به عنوان مثال، اگر از از دست دادن یک دوست ناراحت هستیم، به جای اینکه خودمان را به خاطر “ناراحتی” سرزنش کنیم، ممکن است بگوییم: “البته ناراحت کننده است، اما دوستی یکی از ارزش های اصلی من است.” این یک واقعیت است، بدون قضاوت سختگیرانه. این واقعیت که برای دوستی ارزش قائل هستید فقط به این معنی است که شما کسی هستید که قرار است یک دوست خوب باشید و به دوستی در زندگی خود ادامه دهید. همچنین به این معنی است که شما احتمالاً فردی هستید که هنگام اختلاف نظر در روابط دوستانه بسیار ناراحت می شوید. (مقاله پیشنهاد می شود کاش والدینم احساسات را به من یاد می دادند بخوانید.)
درد بر ارزش های ما تاکید دارد
جایی که احساس درد عاطفی کنیم، عمیق ترین ارزش های خود را کشف خواهیم کرد. اغلب عمق احساسات ما بازتابی از عمق ارزش های ماست. به عنوان مثال، درد سقط جنین با عمق میل به داشتن فرزند مطابقت دارد و بر ارزش هایی مانند عشق و خانواده تأکید دارد. این درک مطمئناً درد را از بین نمی برد، بلکه آن را در متن قرار می دهد. کاملاً منطقی است و بنابراین کمتر احتمال دارد که آن احساسات را نادیده بگیریم.
نمونه هایی از مشتریان
در زیر سه نمونه از مشتریانی وجود دارد که روابط خود را با احساسات ناخواسته تغییر دادند، زمانی که شروع به مشاهده احساسات خود از دریچه ارزش های خود کردند:
یکی از مراجعین در تمام عمرش با اضطراب دست و پنجه نرم می کرد. ترس از بیماری او را به انزوا کشاند و این باعث ناراحتی و اضطراب بیشتری شد. چون اشتیاق شدیدی به زندگی داشت اما خود را در حاشیه می دید. پس از بحث در مورد هدف احساسات، او متوجه شد که اضطراب منعکس کننده عشق و قدردانی عمیق او از زندگی است، زندگی که نمی خواست به دلیل بیماری از دست بدهد، زندگی که می خواست به خوبی زندگی کند. او پاسخ داد: “اضطراب من بهترین بخش های من را نشان می دهد، تمام بخش هایی که به آنها افتخار می کنم.” شرم ناپدید شد و اضطراب او یادآوری شد که زندگی را تا حد امکان زندگی کند.
یکی دیگر از مراجعان برای کنترل احساسات به کلینیک ایوان مراجعه کرد. آسیب مغزی تروماتیک او منجر به واکنش های عاطفی غیرقابل کنترلی شده بود، به این معنی که احساسات او در سطح بود و به راحتی برای همه قابل مشاهده بود. صدایش می لرزید و وقتی احساساتی می شد اشک می ریخت. او با عصبانیت دست و پنجه نرم می کرد زیرا عصبانیت او به سرعت تشدید شد و بر روابط عاطفی او تأثیر منفی گذاشت. احساساتش تبدیل به پاشنه آشیلش شده بود. وقتی متوجه شد که احساساتش ارزش های مهمی را منعکس می کند (در مورد مشتری، در درجه اول احترام و عدالت)، او توانست آنها را در نور جدیدی ببیند. چند هفته بعد او داشت حادثه ای را تعریف می کرد که در آن احساساتی شد و من پرسیدم که چه احساسی در او ایجاد می کند زیرا بسیار ناراحت کننده بود. او پاسخ داد: «خوب. “من می دانم که من فقط یک فرد بسیار تکامل یافته هستم و بنابراین احساسات قوی تری دارم.” احساسات او به قوت و شاید مایه غرور تبدیل شد و ارزش های او را به نمایش گذاشت. در حالی که کنترل احساسات هنوز دشوار است، درک هدف از احساس ترس او را از احساساتش کاهش داده و در نتیجه احساسات او را قابل کنترل تر کرده است.
در نهایت، یک مشتری دیگر با افسردگی مداوم دست و پنجه نرم کرد. در طول زندگی اش همیشه به او برچسب “حساس” می زدند و عواطف او به طور معمول توسط اعضای خانواده نادیده گرفته می شد. به طور طبیعی، او احساس شرم می کند و سعی می کند از احساسات دوری کند یا حواسش را پرت کند و بیشتر احساس بی تفاوتی و بی هدفی کند. در بررسی رابطه بین احساسات و ارزشهایش، او احساسات ناخواستهاش را بیشتر میپذیرفت، زیرا این احساسات به او امکان دسترسی به ارزشهای زیربنایی و احساسات مثبت ناشی از آنها را میداد. حساس بودن دیگر یک توهین کثیف نبود، بلکه بازتابی از ارزش های او بود، مانند: شفقت، عشق، و میل به ارتباط. درد هنوز وجود داشت، اما منطقی بود و او را به سمت روابط رضایت بخش تر سوق داد. (مقاله پیشنهاد می شود چرا دلسوزی به خود اینقدر دشوار است؟ بخوانید.)
برای هر یک از این افراد، احساسات ناخواسته آنها ناپدید نشد، اما ترس و شرم ناشی از آن احساسات ناپدید شد. دریچه جدیدی در زندگی آنها گشود و آنها را در برابر احساسات ناخواسته مقاوم تر کرد. آنها می توانستند کاملتر زندگی کنند زیرا می دانستند که نیازی به ترس از احساسات خود ندارند.
شرم را رها کن
به یاد داشته باشید که اگر احساس بدی داریم، به این معنی نیست که مشکلی برای ما وجود دارد. بدن ما به ما در مورد ارزش های مهم هشدار می دهد.
اگر احساس بدی داریم به این معنی نیست که ضعیف هستیم. احساسات ما قدرت ارزش های ما را برجسته می کند.
اگر احساس بدی داریم، نیازی به فرار یا نادیده گرفتن آن احساسات نداریم. ما می توانیم آنها را رمزگشایی کنیم و متفکرانه پاسخ دهیم.
پذیرفتن احساساتمان
با درک احساسات ناخواسته خود، می توانیم رابطه جدیدی با آنها ایجاد کنیم. در حالی که تجربه آنها هرگز احساس خوبی نخواهد داشت، و در حالی که ما مطمئناً هرگز نمی خواهیم آنها حضور داشته باشند، وقتی احساسات ناخواسته بوجود می آیند، می توانیم دلیل حضور آنها را کشف کنیم. ما می توانیم آنچه برایمان مهم است را کشف کنیم و با انعکاس این احساسات بهترین قسمت های خود را پیدا کنیم.
مطالب مشابه:
منبع: کلینیک آوان