رابطه و ازدواج

۱۰ آسیب مشترک کودکانی که نقش والدین را ایفا می‌کنند

کلینیک روانشناسی و مشاوره ایوان آرزو در خانواده‌ای بزرگ شد که مادرش که با مشکلات روانی و بی‌ثباتی مالی دست و پنجه نرم می‌کرد، برای حمایت عاطفی و کمک‌های دیگر به شدت به دخترش متکی بود. آرزو از کودکی مسئولیت خانواده را بر عهده گرفت، کارهای خانه را مدیریت کرد، از خواهر و برادر کوچکترش مراقبت کرد و به مادرش اطمینان عاطفی داد. این تغییر نقش به آرزو فرصت کمی برای لذت بردن از دوران کودکی اش داد. وقتی همسالانش آخر هفته ها جشن می گرفتند و به مدرسه نمی رفتند، آرزو نگران توانایی مادرش در پرداخت صورت حساب ها بود و سعی می کرد او را وادار به مصرف داروهای بهداشت روانی کند.

همانطور که آرزو به سمت بزرگسالی می رود، تأثیرات والدینی همچنان بر او تأثیر می گذارد. او با محدودیت هایی در روابط شخصی خود دست و پنجه نرم می کرد، اغلب مسئولیت های زیادی را بر عهده می گرفت و نیازهای خود را نادیده می گرفت. در محل کار، برای اثبات خود، اغلب تلاش زیادی می کرد تا به همکارانش کمک کند، که منجر به فرسودگی شغلی می شد. آرزو در روابط عاشقانه خود احساس می کرد که مجبور است بیش از حد از شرکای خود مراقبت کند، تلاش می کند به آنها کمک کند یا حتی آنها را تغییر دهد، که نشان دهنده نقش مراقبتی او در دوران کودکی است. او با احساس «درماندگی و ناتوانی» به درمانگاه ایوان رفت و در اولین جلسه بلافاصله گفت: همیشه احساس اضطراب می کنم.

فرزندپروری زمانی اتفاق می افتد که کودک از نظر عاطفی و عملی مجبور به ایفای نقش والدین خود شود. در این پویایی، کودک نسبت به رسیدگی به نیازهای عاطفی والدین احساس مسئولیت می کند و اغلب به منبع حمایت و اطمینان تبدیل می شود. کودک همچنین ممکن است مسئولیت های والدین، مدیریت کارهای خانه و تصمیم گیری را بر عهده بگیرد. این می تواند منجر به احساس گناه و مسئولیت ناروا در هنگام بروز مشکلاتی شود که آنها قادر به رفع آن نیستند، و این باور را بیشتر تقویت می کند که مقصر مشکلات والدین خود هستند. (مقاله پیشنهاد می شود اثرات طولانی مدت داشتن والدین مبتلا به اختلال روانی بخوانید.)

فرزندپروری می تواند به دلایل مختلفی اتفاق بیفتد، اما اغلب به دلیل عدم مراقبت سالم است. مانند والدینی که فرزند خود را جایگزین همسر خود می کنند (در خانواده های ناکارآمد رایج است) یا فرزندانی که مسئول مراقبت عاطفی یک یا چند نفر از اعضای خانواده می شوند که می تواند به دلیل بیماری روحی یا جسمی یا چیز دیگری باشد. ممکن است مانع از این شود که والدین نتوانند به طور مؤثر از خود و فرزندشان مراقبت کنند.

اگرچه فرزندپروری می تواند برای همه جنسیت ها اتفاق بیفتد، اغلب انتظار می رود که دختر (به ویژه دختر بزرگتر) نقش والدین را بر عهده بگیرد. این احتمالاً به دلیل ترکیبی از انتظارات فرهنگی از زنان است که مراقب باشند و بار عاطفی خانواده را به دوش بکشند. همراه با این واقعیت که بسیاری از خانواده ها کودکان را بر اساس جنسیت یا جنسیت درک شده متفاوت تربیت می کنند.

درک این نکته مهم است که پدر و مادر شدن کودک همیشه هدفمند نیست. اغلب به دلیل عدم آگاهی از رفتار و عدم درک چگونگی تأثیر این پویایی بر کودک است. نمونه آن کسانی هستند که در خانواده های تک والدی بزرگ شده اند، جایی که اتکا به فرزند ارشد برای امنیت خانواده ضروری بود. با این حال، صرفاً به این دلیل که هدفمند انجام نشده است، تأثیراتی را که این تجربه روی بازماندگان می گذارد، از بین نمی برد.

کودکانی که نقش والدین را بازی می‌کنند، اغلب در نتیجه پذیرفتن مسئولیت‌ها و نقش‌های بزرگسالان در سنین پایین، طیفی از صفات و رفتارها را از خود نشان می‌دهند. در ادامه به بررسی ۱۰ علامتی می پردازیم که در اکثر بازماندگان دیده می شود. (مقاله پیشنهاد می شود چگونه با والدینی که از نظر عاطفی غافل هستند مرزبندی کنیم؟ بخوانید.)

مسئولیت بیش از حد: کودکانی که نقش والدین را بازی می کنند اغلب احساس مسئولیت بسیار فراتر از سال های خود نشان می دهند. آنها اغلب بسیار متکی به خود و مستقل می شوند و یاد گرفته اند که از سنین پایین به خود وابسته باشند.

اتکای بیش از حد به خود: دخترانی که والدین خود را “قوی” می بینند ممکن است کمک گرفتن از دیگران برایشان دشوار باشد. بسیاری از مردم با این احساس بزرگ شدند که انگار کسی را ندارند که به او تکیه کنند، اغلب به دلیل نبود یک بزرگسال حامی. این اتکا به خود گاهی اوقات می تواند به مشکل در پذیرش کمک یا حمایت از دیگران تبدیل شود. این الگوی سمی باعث ایجاد احساس اضطراب و ترس در فکر دریافت کمک از دیگران می شود.

کمال گرایی: فشار برای برآورده کردن انتظارات می تواند منجر به تمایلات کمال گرایی شود. در نتیجه، بسیاری از این افراد ممکن است برای جبران نارسایی های درک شده خود یا حفظ کنترل خود تلاش کنند تا در همه زمینه های زندگی خود از جمله تحصیلی، شغلی و مسئولیت های شخصی برتر باشند. همچنین به دلیل بر عهده گرفتن مسئولیت بیش از حد، احتمال اینکه زودتر از موعد دچار سوختگی شوند، بیشتر است. (مقاله پیشنهاد می شود کمال گرایی، دشمن موفقیت کودکان بخوانید.)

مشکل در تعیین مرزها: به دلیل مواجهه اولیه با مسئولیت های بزرگسالان، چنین افرادی ممکن است در ایجاد و حفظ مرزهای سالم مشکل داشته باشند. آنها ممکن است در تمایز بین نیازهای خود و نیازهای دیگران مشکل داشته باشند که منجر به مسائل مربوط به فضای شخصی و مراقبت از خود می شود.

نیاز به کمک به دیگران: بسیاری از مددجویان زن که در کودکی نقش والدینی داشتند، احساس نیاز دائمی به مراقبت از دیگران دارند، که گاهی اوقات به قیمت نیازها و رفاه خودشان تمام می‌شود. ریشه در تجربیات اولیه آنها از نیاز به مراقبت از دیگران برای اطمینان از ثبات خانواده دارد. در نتیجه، در نهایت در روابطی باقی می‌مانند که باید «والد» یا بالغ‌تر در رابطه باشند.

رفتارهای جنسی اولیه: تحقیقات نشان می دهد که تجربه تروما و بدرفتاری دوران کودکی با شانس بیشتری برای درگیر شدن در رفتارهای جنسی پرخطر، از جمله رفتارهای جنسی اولیه، شرکای جنسی متعدد، و رابطه جنسی تکانشی (به ویژه برای دختران) مرتبط است.

آنها بسیار بالغ تر به نظر می رسند: چنین کودکانی به دلیل نقش های بزرگ سالانه ای که مجبور به ایفای آن هستند، اغلب بالغ تر از همسالان خود به نظر می رسند. این بلوغ را می توان در رفتار، سبک ارتباطی و تصمیم گیری آنها مشاهده کرد. به عنوان یک فرد جوان، معمول است که بازماندگان والدین خود را در موقعیت‌های عاطفی و فیزیکی نامناسب با سن می‌بینند، زیرا الگوهای رفتاری آن‌ها بزرگ‌تر از سنشان است. بسیاری از دختران می گویند که با مردان بزرگتر قرار می گذارند و به دنبال روابطی هستند که در نقش های مراقبتی خود احساس اعتبار کنند.

تأیید مورد نیاز: کودکانی که نقش‌های بزرگ سالانه دارند، اغلب به دلیل تجربیات اولیه خود در کسب تأیید از طریق نقش‌های مراقبتی، نیاز شدیدی به تأیید دارند. عزت نفس آنها ارتباط تنگاتنگی با برآورده کردن انتظارات دیگران دارد، زیرا آنها درونی کرده اند که ارزش آنها با توانایی آنها در حمایت و راضی کردن اطرافیانشان سنجیده می شود. (مقاله پیشنهاد می شود راهنمای افزایش اعتماد به نفس و ایجاد عزت نفس + سوالات متداول بخوانید.)

مسائل مربوط به اعتماد: در بزرگسالی، بازماندگان اغلب به سمت روابط با اختلال عملکرد بالا و شرکای عاطفی در دسترس تمایل دارند. تجربیات اولیه آنها می تواند بر توانایی آنها در اعتماد به دیگران و ایجاد روابط سالم تأثیر بگذارد. آنها ممکن است با صمیمیت دست و پنجه نرم کنند یا نیاز دائمی به اثبات خود در روابط احساس کنند.

احساس گناه و کینه: آنها ممکن است احساس گناه یا رنجش کنند، یا مجبور شوند نقش هایی را ایفا کنند که آنها را از یک دوران کودکی عادی محروم کرده است، زیرا نمی توانند تمام انتظاراتی را که از آنها می شود برآورده کنند.

اگر در بهبودی پس از آسیب های دوران کودکی مشکل دارید، از یک درمانگر حرفه ای کمک بگیرید تا به بهبودی شما کمک کند.

محمدامین مختاریان

مطالب مشابه:

به این محتوا امتیاز دهید

منبع: کلینیک آوان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا