شاخه نبات
تهران- ایرنا- «حمیدرضا صابر» برادر شهید «احمدرضا صابر» که معتقد است برادرش اشعار را به او القا می کند، به مناسبت سالروز ولادت ام ابیها شعری با عنوان «شاخه گیاه» سرود و گفت: احمد این را در گوشم زمزمه کرد. و من با دفتری خیس از اشک ماندم! اشکی جاری که چون سیلی بود از هجوم محبت و یاد سیلی بر مظلومیت زهرای مرضیه.
این عید و همه عیدها مبارک باد. تقدیم به مادرم و تبریک، تقدیم به شما!! مادرم و همه مادران و دختران و همسران با چشمان و وجدان پاکی که می فهمند در تقویم هجری قمری دل عاشقان امسال بین یلدای طولانی و عید میلاد امید فاصله ای نیست. فاصله چیزی جز طلوع خورشید نیست. طلوع خورشید مهر دو امید. اندکی صبر، سحر نزدیک است…
خدایا! پروردگارا! سازندگان! سلام من آن چوپان ساده دلی هستم که تو را از رنگ گلبرگ های رنگین کمان گلستان و چشمان زیبای عاشق عارفان شناختم.
من تو را از دعای پنهانی «سجاد» در سحر در انتظار آن شاخه گیاه می شناسم! عاشقانه و صمیمانه ستایش کردم! بی توجهی به سرزنش موسی و زاهد ریاکار و سجاده تزویر ابید! شعر زیبای موسی و شعبان در چنین موقعیت خاصی در دفتر شعر دکتر صابر سروده شده است.
تو چشم و چراغی، پروانه امیدی، در این باغ شقایق! نه، در این دایره مهر، در این میدان شقایق، در این اوج ظرافت، در این چشم دقایق!!
به قول افشین تو این مهمونی جایی نیست…نه این دل!! که او در قلب من جایی دارد.
من عاشق چشمات شدم نه… دلی نبود… و شعر زیبای یلدا نیز در چنین حالتی در یلدای طولانی، 🥹منتظر طلوع از انفجار نور، انتظار آفتاب، انتظار طلوع از سپیده دم نور در انتظار سحر از فرج وقتی دلم رفت و تو دوباره از در بیرون آمدی…
در انتظار سحر از فرج، از تولد مهر، در آستانه انفجار نور، در آستانه هزاره، تو نسیمی عاشقانه از نسل گل، از تولد کوثر در بهشت! طوری که یاد آن شعر در دلم زنده شد.
شعر نواد و ولایت در کتاب چشم و چراغ که در آستانه تولد ثمین بود و این در آستانه تولد مادرش که مادر همه هستی است! و مادر عشق آینه! یعنی امامان معصوم و… و چه زیباست که خلقت تو از مهر او آفریده شده است! خلاصه مهر و منبع مهر!!
و او مظهر عشق خداست که در زن حلول کرده است!!. ذوالقرنین است! الهه عشق و محبت! شما یکی از زیبایی های معنوی هستید! سال نو پس از یک تعطیلات طولانی مبارک! شعر اسرارآمیز “یلدا، تولد و ولایت”
این شعر، چرا، واقعاً چرا؟ احمد این را در گوشم زمزمه کرد و من با یک دفترچه خیس از اشک ماندم! اشکی جاری که چون سیلی بود از هجوم محبت و یاد سیلی بر مظلومیت زهرای مرضیه.
خدایا! فهمیدم شاخه نبات همه عرفا شاخه نبات من است! حضرت زهرا مریض است و یک چشم و دل دارد! توسل به این شاخه گیاهی است که «احمد»** آفرید! و این نردبان توسل و اعتماد بود که او را راضی کرد! و دیوانه! و منو هم کشید!!
در این شب میلاد، در این عید مبارک. من یک بار دیگر به تمام خلاقیت شما می گویم: سلام! و سجده می کنم که چشمی به من دادی تا زیبایی را بفهمم و چشمی را و دلی را برای درک عظمتت و… و دلی پر از عشق و اشک پر از عاطفه خالی از غم.
چشمان من گلستان است و تصویر زیبای یک گل در این گلستان، وقتی رنگ چشم با هوش مصنوعی روشن تر می شود، تغییر رنگ هوشمند؛ یعنی مردمک و عنبیه چشم رنگ طبیعی یک گل، با هزاران نقش و حس عمقی، هزاران رنگ و حالت طبیعی بسته شدن و باز و بسته شدن دوباره مثل غنچه ای که در سحر باز می شود و گل می شود. و… دوباره جوانه می زند. انگار نقاشی خداست در چشمه ای دلربا!!!
امشب شب یلدا
چشمانم نخوابیده، چشمان نیمه خوابم خیس است، صبر و تحملم از بین رفته، نگهدار آفتابی من
چرا روی او نمی نشینم، از آن طرف برو، چشمت به «صابر» باشد، جواب من را نده!
امشب همه عاشقا رو مو به مو برن یه شب پیشم بمون که خوابت میبرم
دیگ پر از شرابت را روی سرم بشکن، سرت را کج کن، برقصی کن، به من خبر بده
نستونی های دلم برای توست، رنگین کمان را بر سر تو بستند
تا قوس ابروی تو، دل چشمانم را شکستند، درد آوردند، فلس هایشان را شکستند.
تو صبور، چشم و دل داری، پیغمبر هستی، کار با جان را دوست داری
امشب همه عاشقان را مو به مو بروند، یک شب پیش من بمان که من سحر هستم
تو صبور، چشم و دل داری، پیغمبر هستی، کار با جان را دوست داری
* شاعر و متخصص چشم
منبع : خبرگزاری ایرنا