سیاست

اسنپ‌بک، یا برجام جدید؟

بیش از دو دهه است که برنامه هسته‌ای ایران همواره یکی از مهمترین اخبار رسانه های جهانی بوده و آن را به بحرانی در مناسبات ایران و غرب تبدیل نموده است. با روی کار آمدن دولت یازدهم که مهمترین هدف سیاست خارجی خود را حل موضوع هسته‌ای اعلام کرده بود دیپلماسی هسته‌ای دولت جدید منجر به انعقاد سند برجام در تیرماه ۱۳۹۴ میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عضو ۵+۱ گردید. اجرای برجام ضمن تاثیر مثبت اقتصادی برای کشور، گامی در جهت اعتمادسازی میان ایران و کشورهای ۵+۱ بود تا بر اساس برنامه مورد توافق پس از ده سال از اجرای برجام (۱۴۰۴) شورای امنیت به طور کامل رسیدگی به موضوع هسته ای ایران را خاتمه و این بحران ساختگی را از صفحه ی چالش های سیاسی و امنیتی میان ایران غرب پاک نماید.

با روی کار آمدن ترامپ ( دوره اول ریاست جمهوری) ایالات متحده آمریکا به صورت یک جانبه و برخلاف بند ۱ قطعنامه ۲۲۳۱ و مفاد منشور ملل متحد ( ماده ۲۵) از برجام خارج گردید. با خروج آمریکا از برجام کشورهای اروپایی اعلام کردند به تعهدات مندرج در برجام پایبندند، اما این شعاری بیش نبود و از ترس آمریکا هیچ قدمی در مسیر اجرای برجام برنداشتند. آمریکا نیز بدون پذیرش مسئولیت اقدام خلاف قوانین بین‌المللی و واهمه ای از پاسخگویی، مبادرت به تشدید تحریم ها علیه ایران نمود. فرید زکریا در مقاله ای در مرداد ۱۴۰۳ در واشنگتن پست نوشت: تعداد تحریم‌ها علیه ایران از ۳۷۰ مورد در دوران اوباما به بیش از ۱۵۰۰ مورد در دوران ترامپ رسید و ایران رکورددار تحریم در جهان شد.

جمهوری اسلامی ایران پس از خروج آمریکا از برجام با حسن نیت نسبت به نقش و مواضع طرف های اروپایی در اجرای برجام به تعهدات خود عمل نمود و صرفاً پس از بی عملی و بی تفاوتی اروپائیان در اجرای برجام بر اساس قانون راهبری مصوب آذر ماه ۱۳۹۹ مجلس شورای اسلامی و بر طبق برجام اقدام به کاهش تعهدات خود نمود.

با توجه به نزدیک شدن زمان خروج همیشگی برنامه‌ هسته ای ایران از دستور کار شورای امنیت، کشورهای غربی تحریم های جدیدی به سیاهه تحریم های سابق اضافه کردند. در مهرماه سال جاری خدمات هوایی سه شرکت هواپیمایی ایرانی و در آبان ماه شرکت کشتی رانی جمهوری اسلامی ایران را مورد تحریم قرار دادند. در ابتدای آذر ماه قطعنامه سیاسی علیه ایران را با ۱۹ رای موافق ۱۲ رای ممتنع و ۳ رای مخالف به تصویب رسانند و در این قطعنامه از دبیرکل خواسته اند که گزارش جامعی از فعالیت های هسته ای ایران را در نشست اسفند ماه سال جاری ارائه نماید.

حال این سوال مطرح می‌شود که هدف غرب از پیگیری این سلسله اقدامات چه می باشد؟ آیا آنها به دنبال فعال کردن مکانیسم ماشه می باشند؟ آیا این فشارها زمینه ای است تا در آینده تعهدات بیشتری را بر ایران تحمیل نمایند؟ اگر چنین است واکنش ایران چه باید باشد؟

پرونده هسته ای ایران راه حل فنی ندارد چرا که چالشی سیاسی است. تصمیم گیری در خصوص موضوعات مهم سیاسی خارجی باید مبتنی بر متغییرها، عوامل و مطالبات ملی و لحاظ شرایط بین المللی باشد. در حوزه ملی مهم‌ترین مطالبه مردم و رهبری از دستگاه دیپلماسی رفع تحریم هاست. دولت چهاردهم نیز در راستای همین مطالبه، از ابتدای آغاز فعالیتش تاکید بر تنش زدائی در سیاست خارجی داشت و با رویکرد حل اختلافات در موضوع برنامه صلح آمیز هسته ای و توسعه همکاری ها با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، غنی سازی با غنای ۶۰ درصد را پذیرفت و با پذیرش بازرسان جدید موافقت کرد.

متغیرهای ملی موثر در تدوین سیاست خارجی چنانچه با ملاحظات بین المللی متوازن و هم افزا نشوند، پیشبرد اهداف سیاست خارجی را با مشکل مواجه خواهد کرد. مهمترین بازیگران بین المللی نقش آفرین در چالش هسته ای آمریکا، تروئیکای اروپا، روسیه و چین می باشد. در شرایط فعلی روابط مقامات و کشورهای اروپایی با دولت جدید ترامپ گرمتر و نزدیکی بیشتری نسبت به گذشته دارند و بر همین اساس فشار بیشتری برای صدور قطعنامه های تحریمی به عنوان ابزاری برای باج خواهی بیشتر علیه ایران وارد خواهند کرد. روسیه از پیروزی ترامپ راضی به نظر می رسد و ممکن است به دلیل مشکلات پیش رو در جنگ اوکراین در تعامل با دولت جدید آمریکا چنانچه منافع ارضی و تثبیت بخشی از مناطق اشغالی اوکراین به نفع مسکو انجام شود، همراهی مورد انتظار را از برنامه هسته ای ایران نداشته باشد. احتیاط چین در مناسبات با آمریکا که متأثر از ملاحظات اقتصادی و امنیتی می باشد، مواضع این کشور را در حمایت از برنامه هسته ای ایران متزلزل می نماید.

رفتارهای چین و روسیه در گذشته ( رای به قطعنامه های تحریمی علیه ایران) موید این موضوع است که اولویت منافع ملی این کشورها بر حقوق هسته ای ایران، مقامات مسکو و پکن را به دایه مهربانتر از مادر تبدیل نخواهد کرد و داشتن چنین انتظاری نیز بیخردی سیاسی است. البته این بدان معنا نیست که بی توجه به روسیه و چین باشیم. این دو کشور در گروه دوستان جمهوری اسلامی ایران می باشند و همکاری هایشان در روزهای سخت تحریم نباید فراموش شود و در آینده هم این رفتار های دوستانه در چارچوب منافع متقابل باید ادامه یابد.

درس تاریخ به ما آموخته است که کشورها در دوستی و دشمنی استوار نیستند، آنها راهبر منافع خود هستند. در جنگ جهانی دوم آمریکا متحد شوروی، دشمن ژاپن و دوست چین بود. از فردای جنگ، آمریکا و شوروی وارد دوره طولانی جنگ سرد شدند چرا که مقامات کرملین که سرمست از پیروزی در جنگ و دارای قدرت و روحیه کافی بودند- علی رغم اتحاد و دوستی با بخش عظیمی از کشورهای اروپائی- به دنبال استیلا بر کل اروپا بود و سلطه شوروی بر اروپا منجر به محدود نمودن حضور آمریکا و تهدیدی جدی برای منافع این کشور در آینده بود. مقابله آمریکا در برابر شوروی در طی دوران جنگ سرد از سر لطف و محبت یا دلسوزی برای اروپا نبود، واشنتگن برای منافع و آینده خودش وارد این خصومت شد. بعد از خیزش اقتصادی چین، آمریکا از ترس اینکه پکن بر آسیای جنوب شرقی مسلط شود و منافعش را در این منطقه تهدید نماید در چرخشی آشکار به سمت دوستی و همکاری با ژاپن و خصومت و رقابت با چین رفت که هنوز هم ادامه دارد.

در تجزیه و تحلیل سیاسی نمی توان رفتار کشورهای فوق در پشت کردن به دوستان و رفتن به سمت دشمنان را به بی اخلاقی و بدعهدی تعبیر و تفسیر نمود. این قبیل رفتارها اقتضا ذات سیاست و عین عقلانیت است و نکوهش صاحب رفتار اقدامی غیر حرفه ای در روابط بین الملل است. نمی توان چین و روسیه را به دلیل روابط علی الظاهر دوستانه با تهران و داشتن مواضع مشترک به اصطلاح ضد یکجانبه گرائی آمریکا و انجام اقدام هایی که در مسیر منافع ملی دولت های متبوعشان می باشد- ولو رای علیه ایران در یک مجمع جهانی- متهم به بی وفائی، عدم صداقت و این قبیل الفاظ ارزشی نمود.

در سال ۱۹۷۱ چین و شوروی کمونیست ظاهراً دوست و متعلق به یک بلوک فکری و هر دو در جنگ ایدئولوژیک با نظام سرمایه داری به رهبری آمریکا بودند. طمع ارضی شوروی به چین و تهدیدی که پکن از سمت و سوی کرملین احساس می کرد موجب شد تا رهبران چین به جانب آمریکا متمایل و مذاکراتی را شروع کردند که منجر به سفر نیکسون به پکن در سال ۱۹۷۳ و تلطیف مناسبات میان دو کشور گردیدد تا پکن با ایجاد موازنه قوا بتواند سدی در برابر طمع ورزی شوروی به سرزمینش ایجاد نماید.

مصداق‌های فوق موید این موضوع است که دوستی ها و دشمنی ها دائمی نیستند بلکه منافع دائمی اند وتغییر در جهت گیریهای سیاسی کشورها بر اساس منافع ملی آنان صورت می گیرد و امری حرفه ای و پذیرفته شده در عالم سیاسیت است.

برجام یک موضوع سیاست خارجی است و به شرحی که در فوق به عمل آمد کشورها بر اساس منافع ملی خود در این زمین بازیگری و به ایفای نقش می پردازند و نباید انتظاری خلاف واقع نگری سیاسی از کشورها داشت. ضمنا باید این موضوع را در نظر گرفت که اطاله بحرانها هزینه های متفاوتی برای بازیگران درگیر در بحران دارد که در این مورد خاص شکست مذاکرات و تداوم تحریمها منجر به ضرر بیشتربرای ایران می گردد. تجربه برجام نشان داد که عدم همراهی آمریکا مانع تحصیل منافع این توافق برای ایران خواهد شد چرا که اروپا توان، انگیزه و قدرت مالی لازم برای پر نمودن خلاء آمریکا را ندارد. همکاری های روسیه و چین نیز تامین کننده منافع حداکثری ایران نبوده‌اند.

از طرف دیگر برجام در شرف ۱۰ ساله شدن می باشد که ضرورت بازنگری در آن نیز وجود دارد. اخیراً جناب آقای دکتر لاریجانی مشاور محترم مقام معظم رهبری نیز اشاره به آمادگی ایران برای انجام توافقی بهتر از برجام داشتند که این موضوع موید امر بازنگری و تدوین سند جدیدی می باشد. مذاکرات نیابتی به دلیل اینکه کشورها به منافع خود بیش از خیر دیگران توجه می کنند،مسیر دیپلماسی را دشوار و رسیدن به موفقیت را مشکل می نماید. مذاکرات مستقیم ، هوشمندانه و با عزت بهتر می تواند منافع مردم را تامین نماید.

* نماینده مجلس دهم

منبع : ایرنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا